فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5405


درباره من
متخصص اعصاب و روان
دکتر رضا فاتحی (mobtekerin )    

لطفا" بخوانید و نظر بدید

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۸/۰۹ ساعت 02:20 بازدید کل: 125 بازدید امروز: 124
 

مردی در کنار جاده، دکه‌ای درست کرد و در آن ساندویچ می‌فروخت. 
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی‌خواند. 
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ‌های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه‌اش می‌ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می‌کرد و مردم هم می‌خریدند. 

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. 
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع عوض شد. 

پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده‌ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و یک کسادی عمومی به وجود می‌آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می‌دهد و روزنامه هم می‌خواند پس حتماً آنچه می‌گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی‌ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی‌کرد.

فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست؛ کسادی عمومی شروع شده است.

آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالب است بدانید:

اندیشه‌های خود را شکل ببخشید، در غیر این صورت دیگران اندیشه‌های شما را شکل می‌دهند.
خواسته های خود را عملی سازید، وگر نه دیگران برای شما برنامه ریزی می‌کنند.

با تشکر

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۸/۰۹ - ۰۲:۲۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)