:۰۷
«غیرت عشق، زبان همه خاصان ببرید
از کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد»
الصلوه و السلام لمولاتنا فاطمه الزهرا(س)
و علی الجوهر القدسیه و التعین الانسیه
صوره النفس الکلیه، جواد العالم العقلیه
بضعه النبویه، مطلع الانوار العلویه
عین عیون الاسرار الفاطمیه
شجره الیقین، سیده النساء العالمین
المعروفه بالقدر المنیر
قره عین الرسول، الزهراء البتول
در نوشتار پیشین تا بدانجا سخن گفتیم که اسماء الهی مشیتهای پروردگار هستند و آفرینش در کانون تلاقی اسماء الله است. همه عالم مظاهر اسماء الهی است. اسماء حسنی که خارج از حد احصایند، تمنیات شئون الهی و خصوصیات سنت عملی و صور عینی خلق شده توسط او هستند.
اولین نور آفریده شده، نور محمدی(ص) نمونه انسان کامل و خلیفه الرحمن است، براساس احادیث نقل شده از اهل بیت نبی(ص) که مورد قبول عامه است و در جوامع روایی شیعه و سنی نقل شده است. نور نخست و یا روح نخستین و به تعبیر دیگر عقل اول و یا قلم صادر و یا قلم نخست، در بین اصحاب معنا با بیش از شصت عنوان یاد شده است که تاثیرات و نقش و جایگاه آن را در عالم تکوین نشان میدهد و ماحصل آن این است که: «کل شی احصیناه فی امام مبین» علم به همه چیز در وجود امام مبین نهاده شده است.
از نور اول، نور دومی پدید آمد که وجود شریف وصی پیامبر است و از این دو نور، نور سوم که مظهر فاطمه(س) بنت رسول الله(ص) است پدید آمد و سپس انوار دو فرزند پیامبر، حسنین(ع) از آنها خلق شد و بقیه آفرینش از این انوار خمسه پدید آمد. برای طرح و تبیین این بحث از روایاتی بهره گرفته شد و برای تیمن، این حدیث شریف را نیز از جناب ابن مسعود که از کاتبان وحی و مورد وثوق عامه و خاصه است نقل میکنم. توضیحات مبسوطی که ذیل این حدیث مبارک خواهد آمد، به تشریح و تفهیم این بحث کمک میکند.
ابن مسعود میگوید: «دیدم علی (ع) را که مشغول نماز است و در رکوع و سجودش خداوند را چنین میخواند: (اللهم بحق محمد (ص) عبدک اغفر للخاطئین من شیعتی ) پروردگارا به حق بنده مقربت (محمد ص) خطاکاران از شیعیان مرا ببخش. از نزد او خارج شدم و به محضر رسول الله(ص) شرفیاب شدم. ایشان را نیز در حال نماز یافتم. دیدم که ایشان در نماز خود میفرماید: (اللهم بحق علی (ع) عبدک اغفرللخاطین من امتی) خداوندا خطاکاران از امت مرا به حق علی (ع) بنده مقربت علی ببخش.
از آنچه دیده بودم، در من وحشت و تردید بزرگی ایجاد شد. وقتی نماز رسول الله(ص) تمام شد، به من فرمودند: ای پسر مسعود آیا کافر شدی بعد از اینکه ایمان آوردی؟
عرض کردم: ابدا چنین نیست بلکه دیدم علی(ع) را که خداوند را به حق شما طلب میکرد و شما را دیدم که خدا را به حق علی (ع) میخواندید. پس تردید کردم که کدام یک از شما نزد خدا مقربترند.
پیامبر (ص) فرمود: ای پسر مسعود بنشین. پس در مقابل ایشان نشستم. آن حضرت فرمود: «ان الله خلقنی و علیا من نور قدرته قبل ان یخلق الخلق بالفی عام اذا لا تسبیح ولا تقدیس.» خداوند من و علی (ع) را از نور عظمت و بزرگی خود خلق کرد، هزار سال قبل از آنکه سایر مخلوقات را بیافریند. زمانی که هیچ تسبیح و تقدیسی وجود نداشت. ففتق نوری، فخلق منه السموات و الارضین و انا والله اجلّ من السموات و الارضین و فتق نور علی بن ابی طالب (ع) فخلق منه العرش و الکرسی و علی بن ابی طالب علیه السلام و الله افضل من العرش و الکرسی و فتق نور الحسن (ع) فخلق منه اللوح و القلم. و الحسن علیه السلام و الله افضل من اللوح و القلم. و فتق نور الحسین(ع) فخلق منه الجنان و الحور العین و الحسین علیه السلام والله افضل من الحور العین ثم اظلمت المشارق و المغارب فشکت الملائکه الی الله تعالی ان یکشف عنهم تلک الظلمه فتکلم الله جل جلاله کلمه فخلق منها روحا ثم تکلم بکلمه فخلق من تلک الکلمه نورا فاضاف النور الی تلک الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهی فاطمه الزهراعلیها السلام. و لذلک سمیت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات»*
سپس فرمود:
خداوند نور من را شکافت و از آن آسمانها و زمین ها را آفرید و سوگند به خدا که من از آسمانها و زمین برترم. سپس نور علی(ع) را شکافت و از آن عرش و کرسی را آفرید و سوگند به خدا که علی (ع) از عرش و کرسی برتر است.
و پس از آن نور حسن را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید و سوگند به خدا که حسن (ع) از لوح و قلم برتر است و خداوند نور حسین (ع) را شکافت و از آن بهشت و حور العین را آفرید و سوگند به خدا، حسین از بهشت و حور العین برتر است.
سپس همه هستی از شرق تا به غرب در تاریکی فرو ماند. ملائک بر پروردگار از آن همه تاریکی و ظلمت شکایت کردند و خواستند که پروردگار تاریکی را از ایشان برطرف کند. پروردگار برای اجابت خواسته آنان کلمه ای فرمود و از آن کلمه روحی خلق گردید. سپس کلمهای دیگر فرمود و از آن کلمه نوری خلق شد. پس آن نور را به آن روح اضافه کرد و آن را در بلندترین مکان عرش قرار داد. همه عالم از شرق تا غرب نورانی شد. آن روح آمیخته به نور خلق شده از لطف پروردگار کسی نیست جز فاطمه زهرا علیها السلام و به همین دلیل او را زهرا(س) نامیدند. زیرا نورش آسمانها را روشن ساخت.
پیشتر بیان شد که امام باقر(ع)میفرمایند: اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف است و ما اهل بیت پیامبر هفتاد و دو حرف آن را در نزد خود داریم و یک حرف از آن در نزد خداوند مکنون و مخزون است. در حدیث دیگر از امام صادق (ع) خواندیم که: خداوند هر هفتاد و سه حرف را برای پیامبر خود جمع کرد و بر او آشکار ساخت و سپس میفرمایند که هفتاد و دو حرف را در نزد او به ودیعه گذاشت. پس به فرموده معصوم، هر هفتاد و سه حرف در نزد پیامبر(ص) آشکار است. همچنین عنوان شد که اوصیاء پیامبر(ص) مظاهر اسماء الحسنی و مظاهر هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند در نزد پیامبر هستند. یک اسم (یا یک حرف) باقی میماند که به عنوان اسم مستاثر از آن یاد شده است و در غیب مکنون است.
به فرمایش برخی از عالمان دین و از جمله حضرت امام خمینی(ره) اسم مستاثر نیز به اقتضاء اسم بودن لاجرم باید مظهری داشته باشد، ولی مظهر آن نیز، مانند خود اسم مکنون و در خفا است و بر همه کس آشکار نیست.
این که اسم مستاثر مظهری دارد، یعنی اینکه باید در عالم عین (واقعیت عینی)، نمونهای واقعی و متمثل برای آن باشد. اما اینکه این مظهر در عین واقعیت، در خفا است، یعنی اینکه برای کسی و یا کسانی آشکار است و برای دیگران مستور است. به راستی این اسم که حقیقت آن در غیب الغیوب عالم معنی، مستتر و مکنون است و علم غیب خداوند از آن جاری است و در عالم عین، نمونه و مظهر آن برای برخی آشکارا و در عین حال مستور است، کیست و برای چه کسی آشکار است؟ سخن معماگونه را چگونه باید تحلیل کرد.
به طور یقین این اسم و مظهر آن تنها برای وجود خاتم النبیین (ص) آشکار شده است. چنانکه امام صادق (ع) به اشاره بر این نکته تصریح کردهاند: «خداوند همه حروف اسم اعظم را برای پیامبر جمع کرد» دوازده امام معصوم (ع) مظاهر هفتاد و دو حرف از این اسم هستند. آن وجود مبارکی که سبب شده تا این هفتاد و دو مظهر برای پیامبر جمع و آشکار شود، چه کسی میتواند باشد؟
وجود نازنینی که از اسرار آفرینش قلمداد شده و ناموس هستی است. خداوند در عالم غیب، حقیقت وجودی و نورانی او را در غیب الغیوب خود به عنوان گوهری ممتاز و بی مثال مستتر کرده است.
این سرالاسرار آفرینش که به حکم ناموس الهی در آثار غیرت الهی مستتر است و کسی را یارای نزدیکی به حریم ملکوتی او نیست و در بیان معصومین (ع) نیز به طور رمز و اشاره مرتبت بی مثال او مورد تکریم و تقدیس قرار گرفته است. از این رو بر صاحب ناتوان این قلم که در زمره ناداشتترین اجزاء ممکنات است، چنین ناسپاسی و این خطاء بزرگ نرود که به آشکارا سخن گوید و گوهر مستتر آفرینش را که دست غیب در پی حفظ حرمت و تکریم، در مکنون داشتن او میکوشد، از سر کم خردی و فقر معرفتی، حقیقتی بسیط و جاری را که هرگز تعیین نپذیرد و به تعریف در نیاید، با کلامی نسنجیده و به فهم قاصر خود متعین نماید.
اما از آن جایی که حقیقت این سر مستتر با حقیقت وجودی آدمی درآمیختگی دارد، لاجرم گریزی از آن ندارم تا که این حقیقت شگفت را در خور فهم اندک بین خود تحلیل و تببیین کنم. لذا به اشاره و رمزوارگی از آن درمیگذرم که کشف آن را به عهده صاحبان خرد و اهل تمیز و تامل وا می گذارم. به واقع چه شباهتی است بین آن حقیقت ممتاز هستی و وجود نازنینی که پیامبر (ص) فرمود که حقیقت وجودی او را کسی در نیافت مگر من! و در مرتبه دیگر، کسی این حقیقت شگفت هستی را نفهمید مگر من و علی(ع)!
حقیقت بلندی که برای تکوین وجود ظاهری او، پیامبر (ص) باید، مراتب و مسالک و ریاضتهایی مثل: روزهداری و شب زندهداری و خلوت و عبادت و ترک فراش و محارم را متحمل شود و پس از آن از طعام بهشتی تناول نماید. حقیقت بلند مرتبهای که برای تنزیل در این عالم، بر قلب با شکوه پیامبر فرود میآید و برای ایشان سکینه و وقار را به ارمغان میاورد و حقیقت لیله القدر و حقیقت قدرالله و حقیقت یازده قرآن ناطق و روح قدسی را به رسول الله (ص) ارزانی میدارد.
حقیقتی از قدر الله که تنزیل ایشان به عالم شهود و تبییین مقام اسم اللهی شان، تنها وابسته به وجود پامبر (ص) بود. برای همین بعد از شهادت پیامبر (ص) زمینه و بستری بر ادامه حیات ایشان وجود نداشت و پس از شش ماه از درگذشت پیامبر خدا(ص) او نیز عالم ظاهر را ترک نمود. و به جز پیامبر (ص) و به جز وصی او کسی را از این حقیقت نورانی وقوفی حاصل نشد.
حقیقت والایی که امام صادق(ع) در پاسخ به یاران خود، در پی استفسار از کشف حقیقت نوری که در طور به موسی (ع) تجلی یافت و در ادعیه ما ثوره در این باره میخوانیم:
«و بمجدک الذی تجلیت به لموسی کلیمک علیه السلام فی طور سیناء ولابراهیم علیه السلام خلیلک ...»
امام میفرمایند: «آن نور، جلوهای از نورانیت جده ما فاطمه زهرا بنت رسول الله است» کشف حقیقت را برعهده فراست خواننده فهیم واگذارم که اگر بنا باشد برای اسم مکنون الهی مظهری در این عالم وجود داشته باشد و به فرمایش حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) «به اقتضاء اسم بودن، باید مظهری برای آن باشد، زیرا که پیدایش اسم به اقتضاء حاجات ممکنات است که به آن تمسک جویند.»
چنین اسمی چگونه مظهری میتواند داشته باشد؟ کدام مظهر و حقیقت ملکوتی است که در برزخ غیب و شهود، جز برای رسول خدا(ص) برای کسی آشکار نشد و منشاء و مبداء مجموع آوردن هفتاد ودو اسم اعظم برای رسول الله (ص) گردید.
همان وجود ولایت مداری که امام صادق(ع) درباره او فرمود:
«نحن حجه الله علیکم و جدتنا فاطمه حجه الله علینا»
(ما امامان حجتهای خدا بر شما مردم هستیم و مادر ما فاطمه (س) از جانب خدا حجت بر ما امامان هستند)
درباب اسم گفته شد که: اسم علامت و نشانه هر چیز است. هر شیئ با اسم که نشانه اوست شناخته می شود همچنین اسم، صفت است که برای موصوفی وضع شده است. درخصوص اسماء الهی به عنوان مثال: غفار اسم است برای صفتی که به واسطه آن خداوند میآمرزد و یا ستار نام صفتی است که خداوند با آن عیب پوشی و پردهپوشی میکند. به همین ترتیب هر اسم خدا نشانه یک صفت اوست. ولی اسم الله اسمی جامع برای ذاتی است که دارای جمیع صفات کمالی است.
این نوع اسماء را لفظی نامیدهاند. برخی از اسماء نیز اسماء آثاری خداوند است، چنانکه عناصر موجود در آفرینش مثل: آب وخاک و آتش و هوا و رعد و برق و.... هر یک اسم آثاری هستند. همه پدیدههای عالم آفرینش، حتی ملائکه مظهر یک صفت و اسم بیش نیستند. ملائکه بعضی راکعند و بعضی قائمند و برخی دیگر قانتند و قابلیت صفات دیگر را ندارند.
ولی آدم جامع جمیع صفات خداوند است و به همین جهت آیینه تمام نمای خداوند است. چنانکه اشاره شد، برای ما انسانهای معمولی خداوند سه اسم مبارک خود را با ارکان آنها و مشتقاتی که از آن برمیخیزد و اسماء الحسنی را تشکیل میدهد، قرار داده است. لذا برای انسانهای عادی امکان بهرهمندی از این سه اسم و مشتقات آن میسری است.
این مسئله با واقعیت ذاتی و هویت ما، یعنی موجود ناپیدایی که در درون ما قرار دارد و اصطلاحا آن را روح میخوانیم ارتباط مستقیم و بالذات دارد که در مسیر این نوشتار معلوم خواهد شد. مسئله علم و اراده و اختیار ما نیز از طرف دیگر با این موضوع ارتباط مستقیم دارد. بنابراین آن آدمی که مستجمع جمیع صفات خداوندی و مظهر همه اسماء الهی است ما نیستیم.
بلکه بلاشک آنها انبیاء الهی و اوصیاء گرامیشان هستند که درصدر آنها حضرت خاتم النبیین (ص) قرار دارد که مظهر حقیقی اسماء الهی، خلیفه خداوند در روی زمین و دارای علم و اختیار او است. لذا تنها انبیاء الهی و محمد (ص) و آل محمد علیه السلام هستند که وقوف کامل به اسماء الهی دارند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که شرایط ذاتی و حقیقت وجودی آن بزرگواران به نسبت وقوفی که به اسماء الهی دارند با بقیه بنی نوع بشر متفاوت است و به همین نسبت میزان علم و اختیار آنها نیز متفاوت است. چنانکه براساس روایتی که گذشت، پیامبر اسلام و اهل بیت طاهرین او نسبت به علوم الهی و علم به گذشته و آینده عالم و آنچه که در علم خداوند آمده است، اطلاع کامل دارند.
بنابراین باید گفت اینکه برخی به استناد اینکه پیامبر (ص) فرمودهاند: «انا بشر مثلکم» یا به استناد برخی از آیات قرآنی تصور میکنند پیامبر (ص) و جانشینان گرامیش هیچ تفاوتی با ما ندارند، حرف بیریشهای است. که در ادامه مباحث، بیشتر پیرامون آن سخن خواهیم گفت. اینکه پیامبر (ص) و ائمه طاهرین از جنس بنیآدم هستند و در زیست همسان و همانند بقیه آدمیان هستند، ثابت نمیکند که مزیت و برتری نسبت به بقیه هم نوعان خود نداشته باشند. بلکه به اقتضاء اینکه انسان کامل و نمونه عالی و سرمشق فرزندان آدم هستند و به حکم اینکه خلیفه و جانشین خداوند در زمین هستند، باید مزیتهایی داشته باشند.
خلیفه و جانشین خداوند، صاحب علم و اختیارات خداوندی و دارای ولایت کلیه در عالم تکوین است. اقتضاء این علم، مزیتها و برتریهایی در ذات را ایجاب میکند. نظام آفرینش، نظام علی و رتبی در طول عناصر و موجودات و عوامل است. عوالم مختلف و عناصر و موجودات مختلف به ترتیب از ادنی به عالی در طول یکدیگر قرار گرفته و نسبت به یکدیگر برتری و ولایت دارند. چنانکه جانداران نسبت به جمادات عالیتر هستند و حیات حیوانی نسبت به حیات نباتی کاملتر است.
در بین حیوانات نیز نوع آدمی از دیگران برتر است و در بین ابناء آدم هر که میزان علم و اختیار و اراده بیشتری داشت در جایگاه والاتری قرار دارد. البته در مورد علم و تلقی ما از علم و اختیار و اراده، بیشتر سخن خواهیم گفت. مسئله ولایت، یا سرپرستی و صاحب اختیاری نیز با همین قاعده و فرمول قابل تفسیر و تاویل است. چنانکه پدر و مادر به حکم تجربه و دانش بیشتر و البته مسئله «نسب» ولایت بر فرزند خود دارند.
معلم و مربی به حکم دانش بیشتر ولایت بر متربیان خود دارند و آنان را مورد تربیت قرار میدهند. به طور طبیعی این نظام علی و رابطه طولی بنا به دلایل بسیار از ادنی به عالی نوعی ولایت تکوینی را ایجاب میکند. چنانکه خداوند در قرآن مجید میفرماید:
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون» تنها صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش هستند و آنانی از مومنان که نماز را به پا داشته و درحال رکوع زکات میدهند.
از این رو اولین ولی و سرپرست آدم خداوند است. خداوند بر آدمی ولایت دارد و صاحب اختیار اوست. اوست که در جایگاه پروردگار همه مشیتها را رقم میزند. سپس پیامبر خدا و اوصیاء او هستند که بر مومنان ولایت و سروری دارند.
البته این ولایت و امامت معانی و شکلهای مختلفی دارد. اول اینکه این ولایت، منصوص از جانب خداوند است. این نص صریح قرآن کریم است که ولایت و امامت بر مردم و بر مومنان را منحصر به خداوند و پیامبرش اوصیاء او میداند.
اگر بخواهیم ولایت به معنای سرپرستی را در شکل رابطه ناشی از توالد و تناسل و از جنس ولایتی که پدر و مادر بر فرزندان خود دارند، ارزیابی بکنیم نیز این امکان وجود دارد. چنانکه بنا به همین گفتهها و سطور پیشین محمد و اهل بیت او (علیهم السلام) اولین مخلوقات خداوند و اصل و ریشه بنی نوع آدم هستند و به همین جهت ولایت بر سایرین دارند. در آیه اول سوره مبارکه النساء میخوانیم:
«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء واتقوالله الذی تسائلون به والارحام ان الله کان علیکم رقیبا»
ای مردم پروا کنید از پروردگارتان که آفرید شما را از یک تن و آفرید از آن جفت او را و پراکنده کرد از نسل آن دو مردان و زنان بسیاری را و بترسید از خدایی که به نام او از همدیگر درخواست مینمایید و درباره خویشاوندان کوتاهی مورزید. همانا که خداوند مراقب اعمال و رفتار شما میباشد.
بسیاری از تفاسیر قرآن اعم از تفاسیر شیعه و عامه در این فقره از آیه که میفرماید: «تسائلون به والارحام» اشاره کردهاند که این ارحام، سلسله نسب حضرت صدیقه طاهره(س) و ذریه آن بانوی گرامی است. چنانکه آمده است در قیامت تمام سلسله نسبها منقطع خواهد شد و تنها نسبی که باقی میماند، سلسله نسب پیامبر و ذریه حضرت فاطمه (س) است که خداوند ما را درباره ی آن مورد سئوال قرار میدهد. قصد پرداختن به این مفهوم را ندارم، اما تا به این حد مورد استفاده است که اصیلترین سلسله نسب که همواره پایدار است، نسب پیغمبر(ص)است.
در کتاب ارزشمند «نمونه بینات در شان نزول آیات»، تالیف: آقای دکتر محمد باقر محقق در این خصوص ذیل آیه مورد بحث آمده است:
«ابن شهر آشوب از مرزبان او از کلبی او از ابوصالح و او از ابن عباس درباره این قسمت از آیه چنین روایت کند که: درباره رسول خدا(ص)و اهل بیت و خویشاوندان او نازل گردیده زیرا تمام خویشاوندی نسبی و سببی در روز قیامت منقطع میشود. به جز خویشاوندی نسبی و سببی که از پیامبر باشد.
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۲/۱۴ - ۱۰:۱۷
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.