فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 24599


درباره من
محمد پدیده (mohamad-Padideh )    

خاطره ای طنز...

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۰۸ ساعت 02:16 بازدید کل: 105 بازدید امروز: 105
 

 

رفته بودم فروشگاه ..

یه پیرمرد با نوه اش اومده بود خرید، پسره هی زِر زٍر می کرد. پیرمرد می

 گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم!

جلوی قفسه ی خوراکی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد ..

پیر مرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.

دَم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چنتا از جنسا افتاد رو زمین،

پیرمرده باز گفت: فرهاد آروم!!

 تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون!

من کف بُر شده بودم.

بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد

 فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش!

پیرمرده با این قیافه : منو نگاه کرد و گفت:

عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون بی پدر  اسمش سیامکه!!

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۵/۰۸ - ۰۲:۲۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)