وقتی مردم روی اعلامیه ام ننویسید ...جوان ناکام....قلیانم خیلی به من کااام داد..............

زمان وفاداریه ادمارو ثابت میکنه نه ....زبان........

زوزه کشیدنم از ادعا نیس زخمیه بره ای شدم که فقط با نگاهش سیر میشدم..... ...

بخاطر اهویم با خیلی از گرگ های وحشی جنگیدم....زخمی شدم رنج کشیدم....ولی افسوس که اهویم خودش دوست داشت شکار شود.........

برایت گردنبندی از گریه ساختم..... وتو مرا فراموش کردی......حالا گریه هایم گردن توست.......................

چگونه بگویم اصلا از چی بگم.....از این همه تنهایی ....یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده.....ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تو رو واسم پر میکنه.....منو درک میکنه....همون کارایی که تو هیچوقت برام نکردی...........

هی لعنتی ....بیشتر حرفایت را در گوشم گفتی ......حالا شاهد از کجا بیاورم...........

همه گفتند بخشیدن از بزرگان است.......من بخشیدمش ولی هیچ کس نگفت چقدر بزرگ شده ای......همه گفتند بلد نبودی حقت را بگیری...........

بگو ببینم بالاتر از سیاهی رنگی است.....نه نیس.....پس بزار بگم برای منم بالاتر از خیانت دردی نیس......دیگه نبینم شمارتو............

یکی باید خاطراتم را قانع کند.....................که او دیگر بر نمیگردد......دلم حرف مرا باور ندارد........................

هی لعنتی...لای انگشتانم را باید انگشت های تو پر میکردند نه سیگار هایم..........................

خوب میدانم با نبودنش......چگونه تا کنم.....کافیست بگوید که هنوزم بی من لبخند میزند.........

به چه میخندی تو......به شکست دل من.....یا به پیروزی خویش......به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد ......به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیس....خنده دار است بخند......................................

نوشت سلام نفسم ...در حالی ک تازه بهم شببخیر گفته بود .....هی چ اشتباه تلخی......

از هر چه ترسیدم ب سرم امد.....کاش او هم ترسناک بود........

بچه تو اتوبوس شیر مامانشو نمیخوره مامانش میگه نخوری میدم این اقا بخوره مامانش 3 بار این کلمه رو تکرار میکنه اقاهه میگه خانوم تو رو خدا تصمیمتو بگیر من باید 3ایستگاه قبل پیاده میشدم............

وقتی که گرگ ها از ترس تفنگ شکارچیان دست از شکار برداشتند ...از ان ب بعد اهوها فکر کردند سلطان جنگلند...........

یاد ان روزی که یاری داشتیم این چنین خوار نبودیم اعتباری داشتیم هر وقت که ما را در زمستان دیدی با پشت خم این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم...........

از سگ کمتر است ...وقتی ب وفا داریش اعتباری نیس غلاده اش را باز کن بگذار برود ....سگ ولگرد هر عابری را چند قدم همراهی میکند............................0...

نیستی رفیق ....از روز تنهایی قاطی گرگ ها شده ام دیگر وقتی دلم می گیرد .گریه نمیکنم ......بر فراز بلند ترین قله زوزه پر دردی میکشم تا شاید صدایش به گوش ان هایی برسد که می گویند گرگ ها دل ندارند....................................

عاشقش بودم کولش کردم تا خسته نشود پیاده شدو گفت عجب خری بودی...... ...