مدت هاست نه به آمدن کسی دلخوشم...نه از رفتن کسی دلگیر...بی کسی هم عالمی دارد......خدایا!!!آنقدر تو خودم ریختم که از سرمم گذشت...دارم غرق می شم دستت کجاست؟!!...هی روزگار من به درکخودت خسته نشدی از دیدنتصویر تکراری درد کشیدن من؟؟؟...حرف دلت را امروز بزن!اگه امروز گفتی اسمش "حرف دل"اگه نگفتی فردا می شه "حسرت"...!!!...هییییییس!!!آروم حرف بزنید...غصه ها خوابیدن...!!!...می دونی چیه؟دوست دارم های الکیحالمو بهم میزنه!یعنی اگه یکی صادقانه بهم بگهازت متنفرم بیشتر روم تاثیر میذاره!حتی ممکن عاشقش بشم......ارزان تر از آنچه بودی که فکرش را کنیاما...برای من گران تمام شدی!...دلم که نه بلکه تمام وجودمدلش می خواد بگه خودتی!!!...برایت سنگ تمام گذاشتم...افسوس که نمی دانستم!!!با همان سنگ ها نابودم می کنی......خدایا!!!حتما باید بمیریم تا روحمون شاد شه؟!نمیشه همین طوری یه حال بدی؟؟!...تو ی این چند سال عمرمیه چیزو خوب فهمیدمگذر زمان هیچ چیز و حل نمی کنه...فقط ماست مالی میکنه......آنان که "عوض" شدنشان بعید است"عوضی" شدنشان قطعی است...شک نکن...اینجا زمین استزمین گرد است تویی که مرا دور زدیفردا به خودم خواهی رسیدحالت دیدنی است...!...تنهایی...تقدیر من نیست...ترجیح منه......شهامت می خواهد...سرد باشی و گرم لبخند بزنی!...اونایی که میگن:غصه نخور...همه چی درست میشه...!!!همه پیکام به سلامتیشوناگه فقط یک بار...بگن چه جوری درست میشه؟؟!...وقتی عصبی و داغونم...دوست دارم با لگد برمتو صورت اونایی که دید قشنگینسبت به زندگی دارن!!!...قفسه سینه ام تکه تکه شد...بس که سنگ دیگران را به سینه ام زدم!!!...حل شده ام مثل یک معما...راست می گفتی...ساده ام...!...دور بمان...نزدیکی هیچ سودی ندارد...!فقط گند می زند به همه چیز...!!!مگه نه؟...خسته ام!نه این که کوه کنده باشم...نه...دل کنده ام......تو سراپای ادعایی عزیزمعشقت را چشیدم طعم کشک می دهد......مهربونیت منو کشته!!!به هیچ کس نمی تونی نه بگی...هه......درونم غوغاست...ساده میشکنم...با یک تلنگر کوچک...اینگونه نبودم... شدم...!...لب هایم آلزایمر گرفتند...تو می دانی خنده چیست؟؟!...چندیست...تمام احساساتم...بی احساس شده اند......هی رفیق...زخم هایت را پنهان کناینجا مردم...زیادی با نمک هستند......دستگاه مشترک مورد نظر...از دست "لاشی بازی" های توخاموش است...لطفا دیگر تنهاش بذار لعنتی...!!!...کاش موقع عرق خوردن...نوع سگیش رو اتخاب کنیخدا رو چه دیدی شاید!!!موقع مستی یه کم...با وفا بشی......خصلت آدما اینه که فراموش کارنو اگه تو نباشی...یکی دیگرو در آغوش دارن......هی " ر ا ه " آمدم با تو...هی " ه ا ر " شدی با من......گاهی وقتا واسه آروم شدن...باید بغض کرد...یه گوشه نشست و بلند بلند سیگار کشید......دیگر استفاده نمی کنم از میم مالکیت!!!شب بخیر قشنگ "ش"...خدایا...برم نمی گردونی؟!!یک طرفم سرخ شد......کوتاه ترین داستان دنیا!!!روزی روزگاری خدا مارا آفرید تا آدم باشیم...قصه ی ما به سر رسید...خدا به خواستش نرسید...هه...دیگر نفس نمی کشم...به جای نفس...سیگار می کشم...تنهایی هم مد شده...همه به هم خیانت می کنندو بعد داد می زنند که تنهایم!!!...من به تو نگاه می کردمو تو به ساعت...تو قرار داشتی و من بی قراری......یکی گردنش کبود میشه...یکی زیر چشمش...زندگی ها خیلی متفاوته......سوت پایان را بزنید!صداقت من حریف هرزگیزمانه نمی شود...قبول می کنم باخت را...!...من و تو برای رسیدن به همهیچ چیز کم نداریم...جز یک معجزه......پایانم نزدیک است...نبودنم را تمرین کن......دوباره از صفر شروع می کنم!تو خوبی هایم را از یاد ببر...!من... همه چیز را......تلخ تر از اندوه امروز...یاد شادی های دیروز است......دیگه از وفا میترسم...وقتی سگ گله را با گرگ دیدم......یادمان باشد:بعضی از آدم ها ارزشخاطره شدن هم ندارند......ای دلم ضجه نزنصدایت را نمی شنود...در آغوش دیگری...سرش گرم است......سکوت می کنمبه احترامآن همه حرف که در دلم مرد......لعنت به اونایی که خود عوضیشونتو بغل یکی دیگستولی...یاد کثیفشون پیش ماست!!!...از کنار تنهایی من که رد شدیگوش هایت را بگیر!اینجا...سکوت...آدم را کر می کند!!!...اگه یکی دستتو گرفت و دلت لرزیدذوق مرگ نشویه روز با دلت کاری می کنهکه دستات بلرزه......کشور من تنها جایی است کهنجابت دوخته شده ات رابیشتر از صداقتت خریدارند!!!...شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیرشخصیت من چیزیه که من هستماما برخورد من بستگی داره به اینکه:"تو" کی باشی......خودمان را پیدا کنیمنیمه ی گمشده مان پیشکش!...خوش به حالت آدم...!خودت بودی و حوایت!کسی نبود که حوایت را هوایی کند...!!!...خواستم وقی آمدمچشم هایت را از پشت بگیرم...دیدم طاقت شنیدن اسم هایی که می گویی ندارم...دوست شـن با سی هیه بار بهت خیانت ره . . .مثلِ پوشیدن لباس چراتبعـ از وش گرفتنه !!!...مـ گفتنـ:” سخت ها نمک زنـگــــــ است “امّا چــرا کسـ نفهمیـکه ” نمــــــک “برا من کهخـــاطـــراتم زخم است ....شور نیــست ؛مـــزه ” ر ” م هــ !...منـ دلمـ می خواهدساعتیـ غرقـ درونمـ باشمـ!!!عاریـ از عاطفهـ ها...تهیـ از موجـ و سرابـ...دورتر از رفقا...خالیـ از هر چهـ فراقـ...منـ نهـ عاشقـ هستمـو نهـ محتاجـ نگاهیـ کهـ بلغزد بر منـ......امشب سیگارم روشن تر است...چون کامهای سنگین ترهمن این سیگار را داغ کرده است...حسرت یک لحظه نکشیدن سیگاربعد از خیانتت در دلم مانده......مــهـــم نــیـــســـت چـــقـــدر بـــالایــــی ،مـــهـــم ایـــنـــه که اون بــــالالاشــــخــــوری یــــا عقاب . . ....فیلــمِ مَســخره ای بـه نآمـِ زنـدگــبآ بازیگَـــری بـه نآمـِ مَـــاز کارگردا خــوبـی بـه نآمـِ خُـــداوآقــعا بَعــیـد بود !!!...یکی از سخت ترین کارای دنیااینه که به دیگران توضیح بدیالان دقیقأ چه مرگته !!!...پشت سر بعضیانباید آب ریخت، باید سیفونو کشید !...داشت از تنهاییش می گفت:اما صدای بوق پشت خطیامانش را بریده بود..!...دکتر جانپای نسخه ام بنویس"ملاقات ممنوع "بگذار تنهاییمدلیل پزشکی داشته باشد...!...زانو نمی زنم!حتی اگر سقف آسمان...کوتاه تر از قد من باشد!حتی اگر تمام مردمروی زانوهایشان راه بروند...من زانو نمی زنم...!!!.