فراموش کردم
رتبه کلی: 3543


درباره من
من منم...
من پسرم...
مثل ی مرررررررد ن ماست موسیر!...

++++++++++++++++++++++++
بلندترین قله ی جهان نیز
مرا به تو نمی رساند

کجا ایستاده ای

که اینقدر دور از دسترسی؟!3735elmi@gmail.com
o0o0o psrh parls o0o0o (mohammad3344 )    

محکم بشین دلم ...

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۷/۲۵ ساعت 13:07 بازدید کل: 180 بازدید امروز: 160
 

متن زیبا ترین ترانه و شعر های ایرانی...

جایی برای خاطره بازی؛ چیزی وجود داره که بی بروبرگرد باعث تداعی خاطرات میشه و اون...


پست ثابت

 


منتظرحضور فعال شما و خاطره هاتون هستم.

خاطره بازی شد در پنجشنبه پنجم فروردین 1389ساعت 13:38 توسط تداعی| انبار خاطرات



هر روز عمرم از دیروز بد تره

عمری که هر نفس بی غم نمی گذره
.
دلگیر و خسته ام، بی روح و ساکتم
نبضم نمی زنه، پلکم نمی پره


می دونم، امشبم از خواب می پرم

 از گریه ، تا سحر خوابم نمی بره
این زنده موندنه،بازنده موندنه
 بی دوست،زندگی!
مرگ از تو بهتره

 اون روبروم داره پرواز می کنه
می بینمش هنوز از پشت پنجره
هی دَس تکون می دم هی داد می زنم
اون سنگدل ولی هم کوره هم کره

 حتی اگه من از این عشق بگذرم
قلبم شکسته م از حقش نمی گذره
.
دوران گیجی و سرگیجه گیت گذشت
 محکم بشین دلم این دورِآخره
این دورِآخره


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در یکشنبه چهاردهم مهر 1392ساعت 23:17 توسط تداعی| خاطرت رو میگی؟

گروه اینترنتی ایران سان

.
گل گلدون من شکسته در باد

تو بیا تا دلم نکرده فریاد

گل شب بو دیگه شب بو نمیده

کی گل شب بو را از شاخه چیده

گوشه آسمون پر رنگین کمون

من مثل تاریکی، تو مثل مهتاب

اگه باد از سر زلف تو نگذره

من می رم گم می شم تو جنگل خواب

گل گلدون من ماه ایوون من

از تو تنها شدم چو ماهی از آب

گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو

من شدم رودخونه دلم یه مرداب

آسمون آبی می شه

امّا گل خورشید

رو شاخه های بید

دلش می گیره

درّه مهتابی می شه

امّا گل مهتاب

از برکه های آب

بالا نمیره

تو که دست تکون میدی

به ستاره جون میدی

می شکفه گل از گل باغ

وقتی چشمات هم میاد

دو ستاره کم میاد

می سوزه شقایق از داغ

گل گلدون من ماه ایوون من

از تو تنها شدم چو ماهی از آب

گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو

من شدم رودخونهدلم یه مرداب

 

 


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در جمعه بیست و نهم شهریور 1392ساعت 14:42 توسط تداعی| 2 خاطره باز

 

ما ز فردا نگرانیم، که فردا چه کنیم

 

زیر این بار گرانیم، که جان را چه کنیم

 

 

 

تو ز من ثانیه هایی، که نه از آن من است میخواهی

 

آتشی را که، نه در جان من است میخواهی

 


روزگار ، روز مرا پیش فروشی کرده 

 

دل بیدار مرا پیرِ خموشی کرده ...

 

 

 

هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم

 

چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم

 


قصد من نیت آزار نبود

 

جنس من در خور بازار نبود

 

جنسم از خاک و دلم خاکی تر

 

روح من از تو ز من شاکی تر

 

 

 

جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا

 

دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا

 

 

 

 
خاطره بازی شد در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور 1392ساعت 1:47 توسط تداعی| خاطرت رو میگی؟

برای دوستم کویر

http://www.akslar.com/wp-content/uploads/2011/01/matne_farsi-19.jpg
.
پرنده های قفسی عادت دارن به بیکسیعمرشون بی هم نفس کز میکنن کنج قفس

نمیدونن سفر چیه
عاشق دربه در کیه
هر کی بریزه شادونه فکر میکنن خداشونه
یه عمره بی حبیبن
با آسمون غریبن
این همه نعمت اما همیشه بی نصیبن

چمیدونن به چی میگن ستاره
چمیدونن دنیا کیا بهاره
چمیدونن عاشق میشه چه آسون پرنده زیر بارون
تو آسمون ندیدن خورشید چه نوری داره
چشمه ی کوه مشرق چه راه دوری داره

قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودممهم نبود پریدن ولی برنده بودم
فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی

http://www.geh.org/parkeharrison/images/RPH21_jpg.jpg

 


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در دوشنبه بیست و پنجم شهریور 1392ساعت 9:56 توسط تداعی| 3 خاطره باز

 

 

تو نگات یه حسیه دلم غم میگیره

 

تو چشام نگاه می کنی و دل میمیره

 

عشق تو نفسه مثه یه عادته

 

دل من برای عشق تو بی طاقته

 

 

جز عشق تو تو قلب من هیچی دیگه جا نداره

 

وقتی تو دنیامی دلم کاری با دنیا نداره، کاری با دنیا نداره

 

 
 

حتی فکر داشتنت واسه من آرامشه

 

شوق دیدنت عزیزم منو هرجا می کشه

 

من تو رو تا ته دنیا عاشقونه دوست دارم

 

تو رو انگارخودمی بی بهونه دوست دارم

 

 

جز عشق تو تو قلب من هیچی دیگه جا نداره

 

وقتی تو دنیامی دلم کاری با دنیا نداره،

کاری با دنیا نداره ...

 

 

 


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در پنجشنبه بیست و یکم شهریور 1392ساعت 1:1 توسط تداعی| خاطرت رو میگی؟

 

داری میری حواست نیست که قلبم توی اتیشه

چرا هر چیزی که خوبه اونقدر راحت تموم میشه

داری میری حواست نیست چقدر تاریکه این خونه

در و میبندی و میری چیزی یادت نمیمونه

 

دم رفتن نگاهم کن نگو که بر نمیگردم

به من که حتی یه لحظه فراموشت نمیکردم

دارم تنها میشم با این غروری که ترک خورده

با این قلبی که دور از تو، تویه هر ثانیه مرده

 

داری میری حواست نیست یکی اینجا می میــره

چرا هر چیزی که خوبه زود، از یاد همه میره

 

داری میری حواست نیست که قلبم توی اتیشه

چرا هر چیزی که خوبه اونقدر راحت تموم میشه


http://gooderion.persiangig.com/Najva/Image/%D8%A7%D8%B2%20%D9%85%D9%86%20%D8%A8%DA%AF%D8%B0%D8%B1.jpg

 


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در یکشنبه هفدهم شهریور 1392ساعت 12:14 توسط تداعی| 2 خاطره باز

 

 

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم نفس خدانگهدار

 

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته باسه تو گریه نکردم

سر به شونه هات نزاشتم مثل دستات سرد سردم

 

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز

فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه ی من چه حروم شد

مهلت بودن با تو چه تموم شد

 

ندونستم باید از تو میگذشتم

وقتی از غربت چشمات مینوشتم

 

نویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته باسه تو گریه نکردم

سر به شونه هات نزاشتم مثل دستات سرد سردم

 

 


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در چهارشنبه سیزدهم شهریور 1392ساعت 12:32 توسط تداعی| 3 خاطره باز

 

دو سه شبه که چشمام به دره

خدا کنه که خوابم نبره

تو این قفس که زندون منه

دلم گرفته و منتظره

خدا کنه که خوابم نبره

 

میخوام که دل به دریا بزنم

یه سینه حرف و یکجا بزنم

چرا کسی نمیگه به من

عشق و امیدم به کجا رفته

 

شبا اگه تنها بمونم

با قصه ها تو دنیا بمونم

یکی آخه بگه اون

که پشیمونه چرا رفته

 

دو سه شبه که چشمام به دره

خدا کنه که خوابم نبره

تو این قفس که زندون منه

دلم گرفته و منتظره

خدا کنه که خوابم نبره

 

فردا دوباره پاییز میشه باز

دلش ز غصه لبریز میشه باز

ای آسمون بهش بگو پشیمون میشی

به سوز عاشقی قسم  که دلخون میشی

 


:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در دوشنبه یازدهم شهریور 1392ساعت 10:32 توسط تداعی| 2 خاطره باز

به درخواست دوست خوبم "کویر"

مرا ببوس، مرا ببوس

برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت

بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت

در میان توفان هم پیمان با قایقران ها

گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها

به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها

که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها

شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم

نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن

دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا لب بگذاری بر لب من

دختر زیبا از برق نگاه تو، اشگ بی گناه تو، روشن گردد یک

امشب من

ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،

میان پرنیان غنوده بود.

در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.

بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.

به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم

به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی

روشن تر دارم... ها

مراببوس

این بوسه وداع

بوی خون می دهد



:خواننده این خاطره:
خاطره بازی شد در یکشنبه دهم شهریور 1392ساعت 17:20 توسط تداعی| خاطرت رو میگی؟

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۳:۰۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)