دختر زیبایی را دیدم که تن فروش بودخیلی ها بی تابانه توی صف در انتظار بودندمن هم بی اختیار رفتم تو صف.........جلو که رسیدم دیدم تنش،تن ماهی جنوبه سه تا خریدم;)
.
.
.
.خخخخخخخخخ...........
سگی نزد شیر آمد و گفت بامن کشتی بگیر
. شیر سر باز زد سگ گفت:
نزد تمام سگان خواهم گفت شیر از مقابله با من می هراسد
... شیر گفت :
سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته ام .
...
- راننده تاکسی ازم پرسید: دانشجوییگفتم بله- راننده گفت: هرموقع زنگ میزنی خونه حتما باپدرت هم حرف بزنپسرم هرموقع زنگ میزنه فقط با مادرش حرف میزنهدلم براش تنگ شده
...