“وقتی رویای بزرگی در سر داری خوشحالی غافل از آنکه زندگی پاشنه اش را بر وفق مراد تو نخواهد چرخاند.این همه کینه و انتقام برای چه؟برای فتوحات؟برای ثروت اندوزی؟برای قدرت؟هه! وقتی فکر تکه زمینی را بکنی که قرار است سالیانی را در آن بخوابی میبینی که زندگی جز رقم زدن خاطرات خوب و ماندن در قلب انسانها چیزی نیست.همه چیزت را برای فتح قلب انسانها بده.خدا هم پا به پای تو خواهد آمد.و وای از آن روزی که قلب انسان سخت تر میشود از سنگ ها.و آن روز به حال انسان بودن خویش گریه کن.ببخش تا بخشوده شوی.ببخش تا بخشوده شوی.ببخش تا …”
از نصیحت متنفرم.از این دنیا و آدمهایش که مدام حرف از خوبی میزنند متنفرم.خوبی وجود ندارد تنها بد هست و بدتر.من همه چیزم را باخته ام.نه اشک میریزم نه زاری میکنم و نه گوشه ای مینشینم و به حال خود افسوس میخورم.به دنبال مصببانش خواهم رفت.تک تکشان را به سینه قبرستان خواهم فرستاد.جواب های,هوی است.من بلد نیستم پاسخ بدی را با خوبی و بخشش بدهم.او آرام خوابیده بود و من از دیدن خواب او کیف میکردم.نوازش موهای او دلخوشی من بود.اما همه چیز مرا کشتند.هر چه از کودکی در زندگیم دیدم خرابی و ویرانی بود.جنگ های داخلی و زلزله ای که همه چیز ما را نابود کرد و آن آمریکایی…چشمم را از دست دادم,خانواده ام را,خواهرم را.همه چیزم را.اما من کسی نیستم که چشمانم را ببندم و ببخشم و برای روزهای خوبی که ممکن است بیاید دعا بخوانم و امیدوار باشم.من انتقام میگیرم.من جواب خون را با خون میدهم.من, رائول منندز امروز به خودم قول داده ام به چیزی جز انتقام فکر نکنم.غایت زندگی من انتقام است.خدای من چاقوی در دستان من است وقتی خواهرم از انفجار نارنجک هر تکه از اندامش به گوشه ای پرتاب شد خداوند کجا بود؟پس حال باید حتی خدا هم به نظاره بنشیند و ببیند عدالت مرا.تنها چشیدن طعم انتقام است که مرا آرام میکند.جوزفینا خیالت راحت باشد برادرت انتقام تو را به سختی خواهد گرفت.
انقلاب درونی
رائول منددز متولد ۵ سپتامبر ۱۹۶۲ در شهر نیکاراگوئا میباشد.رائول شخصیت بسیار آرام و منزوی داشت.ولی روزگار از او چیزی ساخت که مانند سنگی که با آب رودخانه راهی میشود و مدام به دلیل برخورد با کناره های صخره ها و عبور از زمین های سفت و نرم دچار تغییر شکل میشود او هم با دیدن سختیها و مشکلات وحشتناک زندگیش تغییر کرد.اما این تغییرات از او یک شخصیت بسیار سنگدل و نامهربان ساخت.او دوران کودکیش را در کوران آتش انقلاب مردمش و همچنین دوران نوجوانیش را در میان آوارها و اجساد و آوارگان زلزله تجربه کرد.خانواده اش تمام داراییشان را در زلزله از دست دادند.او و خواهرش در انباری زیست میکردند که پس از مدتی انبار به آتش کشیده شد!جوزفینا خواهر رائول به شدت مجروح شد و حتی از هوش رفت.رائول به گمان مرگ خواهرش میخواست دست به خودکشی بزند که خواهرش به ناگه به هوش آمد.مصبب آتش سوزی مالک آمریکایی انبار بود که به دلیل بدست آوردن بیمه انبار این کار به غرض انجام داد. و کینه رائول از شخص آمریکایی و تصور دخالت سیاسیون آمریکایی رده بالا در انقلاب کشورش همیشه از او یک فرد بدبین و کینه جو نسبت به آمریکاییها ساخت!
ره صدساله در یک روز
در آن ویرانیها رائول و پدرش یعنی لوئیز دست به فروش مواد زدند که درآمد خوبی هم به دست آوردند.آنها کم کم ثروتمند شدند.در کنار ثروت قدرت یافتند و کم کم یکی از قدرتمندترین گروه های مافیای زیرزمینی شهر شدند.این مسئله به شدت ایالات متحده را نگران میکرد تا اینکه طی عملیاتی پدر رائول را ترور کردند.این داستان رائول را به شدت عصبی کرد و وی شروع به تقویت ارتش کوچکش در افغانستان و همچنین کمک به نیروهای mpla در آنگولا کرد تا حملات تروریستی را ترتیب دهد.در همین مسیر او فرانک وودز را اسیر کرد که الکس و هادسن در پی آزاد سازی وی بودند.در نهایت میسون و هادسن موفق به آزاد سازی فرانک شدند و در همان عملیات الکس با رائول در کلبه ای ملاقاتی نیز داشت.پس از درگیری رائول نارنجکی را پرتاب میکند و الکس نیز به قسمت راست صورت رائول شلیک میکند.رائول چشم راستش را از دست میدهد ولی الکس از آن نارنجک و از دست خود رائول و یارانش میگریزد!
رائول با کراوچنکو سر رد و بدل اسلحه برای ارتش کوچکش ارتباط داشت.همچنین الکس و گروهش نیز با رهبر مجاهدین یعنی ملا رحمان که قبلا به طور سری با رائول نیز کار کرده بود ارتباط برقرار کردند!رائول شروع به تقسیم ارتشش و فرستادن آنها به کشورهای جهان سوم کرد تا دولت آنها را سرنگون کند و جنگ جهانی سوم را به راه بیاندازد و بر آمریکا بتازد!
دیکتاتور پانامایی
با کمک جنرال نوریگا CIA توانست مکان رائول را در پاناما بزند و آنها طی عملیاتی بر رائول تاختند.در حین عملیات رائول و خواهرش جوزفینا در اتاقی بر روی تختی به آسودگی خواب بودند!در ادامه بر اثر حادثه ای نارنجکی از دستان فرانک رها شد و به سمت خواهر رائول رفت و او… پس بار دیگر رائول زخم خرده تر از همیشه!باز هم یک آمریکایی…باز هم رنج…باز هم درد…نوریگا معامله ای را با رائول انجام داد و از آن مخمصه(نام یکی از فیلمهای رابرت دنیرو) با کمک وی گریخت.آنها پسر الکس یعنی دیوید را نیز توانسته بودند که اسیر خود کنند.در همان گیر و دار بود که آنها هادسن را نیز دستگیر کرده و فردی را کیسه بر سر کرده و به هادسن به اجبار دستور میدهند که پیامی را برای فرانک بفرستد که با اسلحه اسنایپری که در دست دارد فرد کیسه بر سر را نابود کند.فرانک مانند خیلی از مواقع که زود تصمیم میگرفت اینبار نیز بی درنگ دست به ماشه برده و شلیک میکند.(بسته به نوع شلیک فرد مفعول کشته و یا زخمی میگردد).آن فرد کسی جز الکس نبود!در نهایت فرانک هم بر سر جنازه رفته و توسط رائول دستگیر میشود.هادسن مقابل رائول تسلیم قدرت اسلحه وی میشود.فرانک هم کنار دیوید پسر الکس رها میشود تا روزگار وظیفه نگه داری و بزرگ کردن فرزند بهترین دوستش را به او بسپارد!
بازی جدید
۱۳ سال بعد از طریق تشکیل یک شبکه اجتماعی اینترنتی رائول ارتش بزرگی را فراهم کرد تا قدرتی دوباره را برای قاچاق مواد مخدر و دیگر کارهای تروریستی به دست آورد.داوطلبین زیادی را این شبکه کوردیس دای جمع آوری کرد!ایالات متحده باز هم دستور تاختن بر رائول را صادر کرد زیرا او خطرناک ترین تروریست بعد بن لادن میدانستند.یکی از برنامه های رائول درگیری و نزاع بین کشور آمریکا و چین بود تا بتواند ارتش آمریکا را تضعیف کند.رائول برای کنترل سیستمها و هک کردن آنها حمله خود را آغاز میکند.انتخاب بازیکننده برای مرگ یا زنده ماندن و زخمی شدن بریگز و یا حتی مرگ و یا زنده ماندن و نجات پیدا کردن هارپر از دوستان نزدیک دیوید از نکات ظریف عنوان ندای وظیفه بود.همچنین خیانت یکی از نزدیکان رائول با نام فرید و زنده ماندن و یا مرگ وی به دست رائول از انتخابهای بازی کننده ها هست.پایگاه عظیمی را رائول تاسیس میکند و آمریکا قصد تخریب آن را دارد که رائول با کشتن یک افسرو پوشیدن لباسش و نیز ارسال پیام تلویزیونی بسیار وسیع اعلام میدارد که قصد حمله به شهرهای بسیاری را دارد.در همین گیر و دار دستگیری رائول به دستان دیوید اتفاق می افتد و مرگ و یا زخمی شدن رائول به دستان دیوید که باز هم از انتخابهای بازی کننده ها است.اگر الکس زنده میماند به پسرش میگفت که مرا بکش برای کوردیس دای!اگر همکار زن نزدیک به رائول زنده میماند او همچنین نقشه فرار منندز را طرح ریزی میکرد.اگر منندز میمرد پیروان او بسیار خشمگین میشدند و آن را در ویدئویی میشد دید.اگر همکار رائول میمرد و او زنده میماند او یک سال بعد از زندان فرار میکرد و به خانه فرانک میرفت و از خجالت او درمی آمد!سپس خودکشی میکرد!
بازیکر کاراکتر رائول منندز کسی نبود جز جناب آقای KAMAR DE LOS REYES.در لیست خائنین و نقش منفیها منندز رتبه ۱ را از گیم انفورمر دریافت کرد.دومین کاراکتری بود که در سری ندای وظیفه چشمش را از دست داد اولی ویور بود.آقای کامار جایزه بهترین بازیگر نقش مرد رو برای ایفای نقش رائول در بازی توسط THE GAME DRIVE بدست آورد.رائول به سه زبان روسی,اسپانیایی و انگلیسی یز صحبت میکرد.