قسمت اول
پسر: سلام.عكستون رو در پروفايل ميبينم چه زيبا وباوقار هستين
دختر: hi asl please (سلام.مشخصاتت لطفا)
پسر:حمید هستم30سالمه از تهران هستم حوالي نازي آباد. شما؟
دختر:نازي آباد؟ (پس ازمكث زياد)مهسا هستم دانشجو21ساله از تهران- تهرانپارس خوشبختم.
...
...
پسر:شماره ام رو نوشتي عزيز دلم؟
دختر:آره گل من.راستي يه سوال يادم رفت ازت بپرسم.مجردي؟
پسر: (با مكث وسكوت زياد) راستش چطوربگم ؟نه متاهلم اما باهمسرم مشكل دارم وقراره.....
دختر:نميخاد ادامه بدي.شما آقايون همه تون سرو ته يه كرباسين.بوالهوس و كثيف هستين. بيچاره همسرت. خدايي از خودت شرمت نمياد در حق همسرت چنين كاري مي كني؟خيلي پستي....(درهمينجا آقا توسط خانم ignore ميشود)
قسمت دوم
مكان:همان دو نفر- چندروزبعداما پسر با يك آي دي ديگه(دخترخانم قاعدتا پسر رو بجا نمياره اما اين حربه اي براي آقاست كه از اين خانم نميتونه دست برداره)
پسر:سلام خانم خوشگله شهريارهستم.ساكن تهران- زعفرانيه وبابام كارخانه داره. آي دي شما مدتهاست كه توي ايميل آدرس منه اماشما رو بجا نميارم
دختر:(بادستپاچگي)مهسا هستم21ساله ساكن تهران قيطريه.امرتون؟
...
...
پسر:عكس منو ديدي خانومي؟
دختر:بله ديدم چه چهره ي مردونه و جذابي داري.
پسر:ميشه باهم آشنا بشيم؟
دختر:نميدونم م م م م....باشه....اينم شماره منه
قسمت سوم وآخر
دخترخانم سوار ماشين زانتياي قرضي شهريارخان(همون حمید چاخان)ميشه.خوش تيپ و خوش لباس.شهريارازديدن زيبايي مهسا توي دلش قند آب شده بود. دخترخانم داشت باهاش صحبت مي كرد كه موبايل شهريار به صدا درمياد.صداي بچه اشبه راحتي به گوش مهسا مي رسيد كه ميگفت :بابا برام پاستيل وبستني مي خري؟
شهريار باصدايي آهسته گفت:باشه گلم ميخرم...فعلا خداحافظ خوشگلم!
دختر: (با اندكي اخم و ناراحتي) ببخشيد تو متاهلي؟بچه داري؟
پسر:بله چطور مگه؟مشكلي هست؟اگههست همينجا بگو تكليفمو بدونم.راستشو بگو ناراحت نميشم
دختر:(باكلي تامل وتفكر).نه هيچ مشكلي نيست عزيز دلم بزن بريم
ودختر به سوي آينده اي نامعلوم با حمید دوست شد و..ب نظر خودم نتیجش اینه دخترا از زانتیا خوششون میاد!اما پولم کجا بود!