فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3391


درباره من
زندگی...انتظارو هوس و دیدن و نادیدن نیست

زندگی چون گل سرخی ست...پرازخاروپرازبرگ وپرازعطرلطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم...

عطروبرگ و گل وخار هرسه همسایه دیواربه دیوار همند.
.گرفتی مطلب و دیگه!!؟!!
محمدرضاموسوی.اصفهانی (mohammadreza18 )    

قلب زیبا!

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۱۶ ساعت 18:06 بازدید کل: 226 بازدید امروز: 134
 

روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و
 ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.
جمعيت زياد جمع شدند.
 قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده
بود و همه تصديق كردند كه قلباو به راستی
 زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند.
 مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.
ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و
 گفت كه قلب تو به زيبايي قلبمن نيست.
 مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب
 او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود.
 قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و
 تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و
 آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند
 براي همين  گوشه‌هايی دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد.
 در بعضي نقاط شيارهاي عميقيوجود داشت
كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير
 مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند كه چطور او ادعا مي‌كند
 كه زيباترين قلب را دارد؟
مرد جوان به پير مرد اشاره كرد وگفت
 تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من
 مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .
پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم
به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم.
هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام،
  من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام.
 گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه
 به جاي آن تكه‌ي بخشيده شدهقرار داده‌ام؛
 اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه
 در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور
 عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها  بخشي از قلبم
 را به كساني بخشيده‌ام اما آنهاچيزی از قلبشان
 را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند.
 گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام.
 اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند
 و اين شيارهاي عميق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش
 بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد،
در حالي كه اشك از گونه‌هايش سرازير مي‌شد
 به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و
 سالم خود قطعه‌ای بيرون آورد و با دستهاي
 لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت
و در گوشه‌اي از قلبش جاي داد وبخشي از قلب
 پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود،
 اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق
از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۱۶ - ۱۸:۰۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)