فراموش کردم
رتبه کلی: 861


درباره من
mohammadreza. fouladian (mohammadrezal )    

داستان ايمان داشتن به خدا

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۷/۱۷ ساعت 21:07 بازدید کل: 779 بازدید امروز: 188
 

آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم.

سوره بقره /152

 

http://qafeleyehosn.persiangig.com/image/only_God2_s.jpg

 

مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.

شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.
آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
 
پی نوشت:

خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به

رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .

واین جمله هم به دلم نشست حیفم اومد واستون ننویسم...

وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۷/۱۷ - ۲۱:۰۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)