آمده ای / از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای ؟
دلربایانه دگر بر سر ناز .
.
.
تو بی من تنگدل، من بی تو دل تنگ / جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ
فلک دوری به یاران می پذیرد / به خورشیدش بماند داغ این ننگ. . .
.
.
.
قاصد که ازو به من خبر هیچ نگفت
گفتم که: تو را یار مگر هیچ نگفت؟
گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو
آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت. . .
.
.
.
گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست / تا ریشه در آب است، امید ثمری هست
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل / در دامنش آویز که با وی خبری است. . .
.
.
.
از خرابی می گذشتم، منزلم آمد به یاد
دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد. . .
.
.
.
دانستی اگر سوز شبانروز مرا / دامن نزدی آتش جانسوز مرا
از خنده دیروز حکایت چه کنی / بازآی و ببین گریه امروز مرا. . .
.
.
.
گریه کردم اشک بر داغ دلممرحم نشد / ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی / از هزاران گل، گلی همچون وفا پیدا نشد. . .
.
.
.
ناصحا، بیهوده میگویی که دل بردار از او ، من به فرمان دلم، کی دل به فرمان من است ؟
.
.
.
گفتم دل و جان در سر کارت کردم / هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که بکنی یا نکنی؟ / آن من بودم که گرفتارت کردم
(عطار)
.
.
.
سالها شد که رخ زرد مرا دوست ندید / بس که خون جگر از دیده روان است مرا. . .
.
.
.
عشق من با خم ابروی تو امروزی نیست / دیرگاهی ست کزین جام هلالی مستم. . .
(حافظ)
.
.
.
حاصلم درد دل است از دل بی حاصل خویش / به که گویم من دلسوخته درد دل خویش. . .
.
.
.
دلی بستم به آن عهدی که بستی / تو آخر هر دو را با هم شکستی. . .
.
.
.
غم ساخت کار دل، ز نوا می توان شناخت / ظرف شکسته را، ز صدا می توان شناخت. . .
.
.
.
دیدیم ز خوبان جفا پیشه بسی را / مثل تو جفا پیشه ندیدیم کسی را. . .
.
.
.
گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او. . .
.
.
.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست / آنچه البته بجایی نرسد، فریاد است. . .
.
.
.
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت / کاش می گفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت. . .
.
.
.
گفتم چشمم، گفت به راهش می دار
گفتم جگرم، گفت پر آهش می دار
گفتم که دلم، گفت چه داری در دل
گفتم غم تو، گفت نگاهش می دار. . .
.
.
.
از بس که شکسته، باز بستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز بتوبه ای شکستم ساغر
و امروز بساغری شکستم، توبه. . .
.
.
.
خال مشکین، لب نوشین، بر سیمین، خط سبز
آنچه اسباب نکوئیست مهیاست ترا
نازنینا به گل و سنبل و سرو و مه و مهر
ناز کن ناز که دست از همه بالاست تر. . .
.
.
.
یک شب خیال چشم تودیدیم به خواب
ز آن شب دگر، به چشم ندیدیم خواب را. . .
.
.
.
گفتمش: زیباترین لبخند چیست؟
گفت: لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند. . .