کف کرده پوزهاش به تقلای بیدرنگ
بس که جویده در کف خاخام، پالهنگ
خِنگ سیاه پوزهی بوزینه شکل را
باید که بست پار دُمی هم کنار تنگ
اهریمن است آن که شده همچنان سوار
خاخام پیر جلوه نکرده به آب و رنگ
خاخام پیر، پیرو موسی (ع)، نه سامری ست
"شیطان " نشسته روی چنین مرکب ملنگ !
هر دو کنار گند و کثافت شبیه هم
اسب و سوار، مست جنون، منگ منگ منگ
"صهیون" همان سوار و « یو اس آ» به زیر پاش
"دُن کیشوتی" که با همه دارد خیال جنگ
همواره در جهان، همه دم فتنه می کند:
با فیلم و با مقاله و با بمب، یا تفنگ
این روزها به سمت خدا پارس می کند
با پوزهی دراز کف آلود و هر دو چنگ
گویا دوباره کرده فراموش در زمین ؟!
مردان حق نشسته به راهند چون پلنگ
"خیبر" هنوز معرکه پرداز مردهاست
"بدر و حنین"، سر به سر آماده با خدنگ
"لبنان" فقط نمونهی یک خشم ساده بود
"ایران" برای معرکه آماده بیدرنگ !
با "غبغبی" که "دمبه صفت" باد کرده است