سیگار با سیگار،سیگار را یادم نیست!
عینکم را !، خانه ام را ! ،شعرهایم را!
مادرم را نیز!
آسمان میگرید،روی یخ میلغزم
معصوم می خندد و به من می گوید
پاهایم را،روی برف بگذارم
من نگاهش کردم و به او خندیدم
چشم هایم برفی ست
عینکم را دیدم!،برف ها را دیدم!
معصوم را نیز...
م.س-91/10/12