روزی مردی نزد عمر آمد و در پاسخ به این سوال که به او گفته شد چگونه صبح کردی گفت : صبح کردم در حالیکه فتنه را دوست داشتم و از حق کراهت داشتم و یهود و نصاری را تصدیق می کردم و به چیزی که ندیدم ایمان داشتم و به چیزی که خلق نشده اقرار داشتم پس عمر به دنبال حضرت علی علیه السلام فرستاد پس زمانی که حضرت آمد آنها را از حرفهایی که مرد زده بود با خبر کرد و گفت راست می گوید زیرا خدای متعال می گوید : همانا اموال و اولاد شما فتنه است و از حق کراهت دارد یعنی مرگ (که حق است) زیرا خدای متعال می گوید : و سکره موت به حق آمد و تصدیق می کند یهود و نصاری را خدا ی متعال می فرماید: و یهود می گوید نصاری چیزی نیستند و نصاری می گویند یهود چیزی نیست و به چیزی که ندیده ایمان دارد یعنی خدای عزوجل و به چیزی که خلق نشده اقرار دارد یعنی ساعة (قیامت ) پس عمر گفت : اگر علی نبود عمر هلاک می شد.