دیشب عمم اینا اومدن خونمون شام نگه شون داشتیم.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی شام تموم شد خواستم سفره رو جمع میکدم بسر عمم اومد گیر داد که خسته شدی یه کارم بگو ما انجام بدیم انقد گیر داد که آخر سر گفتم بیا برویخا رو از دوغا جدا کن که یخا آب نشن دوغه مزه آب گیره.
گفت باشه فقط با چی جدا کنم....
من:نگ...