ای حرم پاک تو نقطه ی پایان عشق
سر به گدایی نهد پیش تو سلطان عشق
تا به حرم ره دهند این دل دیوانه را
لاجرم آید درون دست به دامان عشق
در حرمت بندگان پیشکشی آورند
گل ز گلستان درد نی ز نیستان عشق
گرچه نشیند ز شرم عشق به کنج حیا
در حرمت دیده ام چهره ی عریان عشق
در و گهر را چه قدر در حرمت کز کرم
ریخته در زیر پا لولو و مرجان عشق
در حرمت از کرم لاف که خواهد زدن
کس نبرد جان من زیره به کرمان عشق
همچو کبوتر مرا هست به سر آرزو
کز حرمت پر کشم تا سر ایوان عشق
یا که چو موری شوم خاک نشین درت
کز سر لطفم کنی ریزه خور خوان عشق
از سر صدق و صفا پای بنه در حرم
اصغر زنده
تا که شود بر تو سهل تندی دربان عشق