بازم نوبتم رسید که بیام حرمت ممنونتم اقاجون که دوباره خواستی بیام حرمت ممنونتم
اقاجون پارسال که پیشت بودم موقع خداحافظی بد باهات خداحافظی کردم
ولی انگار بازم خواستی که بیام خیلی دوست دارم اقاجون
دلم لک زده برا ایوون طلات بشینمو فقط نگاه کنم بعد حرفای دلم رو که یک ساله به هیچی کی... تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۰۷ - ۲۳:۲۹( 8 نظر , 110
بازدید )
هم قد گلوله توپ بود گفتن چجوری اومدی این جا گفت با التماس....
اخه چجوری گلوله رو بلند میکنی میاری گفت با التماس.....
گفتن میدونی آدم چجوری شهید میشه لبخندی زدوگفت با التماس....
وقتی تکه های بدنش رو جمع میکردن فهمیدم که چقدر التماس کرده.....
التماست میکنم خ... تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۰۳ - ۱۵:۱۴( 11 نظر , 198
بازدید )
کفش کودکی را دریا برد کودک روی ساحل نوشت:دریای دزد..
آن طرف تر مردی صید خوبی داشت روی ماسه ها نوشت:دریای سخاوتمند
جوانی غرق شد مادرش نوشت :دریای قاتل
پیرمردی مرواریدی صید کرد نوشت:دریای بخشنده
موجی نوشته ها را شست ....
.دریا آرام گفت به قضاوت دیگران اعتنا نکن ا... تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۰۶ - ۱۵:۳۸( 3 نظر , 113
بازدید )