فراموش کردم
رتبه کلی: 710


درباره من
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
مثــل لیـــوانـــی شـــده ام کــه
لبـــه اش پـــریـــده بــاشــــــــد!
تشنــه کــه شـــدی مــراقــب بــاش !
عجیـــب وحشـــی ام...
سپهر-sepehr (mtmtmtmt )    

هو الغفور...

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۹/۰۵ ساعت 13:17 بازدید کل: 452 بازدید امروز: 46
 

اصلا نمی‌دانم این شب‌های جمعه، چه چیزی توی دلشان قایم کرده‌اند که نمی‌گذارند آدم راحت زندگی‌اش را بکند ...

آخر ما را چکار به غم‌های سنگین پنهان شده در نیمه شب‌های جمعه ... ما را چکار به غربت گلوگیر و بغض‌های سر باز نکرده ... ما را چکار به بارهای کمرشکن بر زمین مانده ... دنیا صاحب دارد! ندارد؟ ...

حتما صاحبش می‌داند این بارها را چطور بر دوش بگیرد ... آن آشنایی که گفت چرا میان این همه حسین نوشته هایت، از غربت مهدی اش نمی نویسی، راست می‌گفت ... من اگر بخواهم از غربت مهدی اش بنویسم اول از همه پای خودم گیر می‌افتد، میان تمام بی مسئولیتی‌ها و کم کاری‌هایم ...

من اعتراف می‌کنم که کم آورده‌ام ... محبتم به حضرت صاحب، عشقِ سوزان نمی‌شود تا بسوزاندم ... معرفتم به حضرت صاحب، قد نمی‌کشد تا اوجِ آسمانِ وجودش را به تماشا بنشیند ... طلبم برای بودنِ حضرت صاحب، نیاز نمی‌شود تا مرا به التماس کردن به درگاه خداوند بکشاند ... من اعتراف می‌کنم که امامم را به قدر همان لیوان آب هم نخواسته‌ام  ... نمی‌دانم چرا ...

آدم تا توی دلش راهی برای عشق ورزیدن پیدا نکرده باشد، چطور می‌تواند تصویر عشق را لای واژه ها به روی صفحه بکشد و دیگرانی را به عاشقی کردن فرا بخواند؟ ...

اصلا من به دَرَک!

یک نفر مرد پیدا نمی‌شود میان شماها، که میان این حسینیه‌های گوشه و کنار عالمِ مجازی، به جای حسینیه، مهدیه راه بیندازد و از غربت ناتمام عاشورا بنویسد؟ از امام به مقتل رفته بنویسد؟ از صدای نفس نفس زدن‌های امام حاضرمان بنویسد؟ از غم‌هایش؟ از دلش؟ از یارهای نداشته‌اش؟ از بارهای بر زمین مانده‌اش؟ ...

وقتش نرسیده که این حسینی نوشته‌هایمان را به غربت فرزندش پیوند بزنیم و ذکر او را راه بیندازیم توی این دنیای مجازی؟ ... مگر نه اینکه میان همین نوشته‌ها، عشق دارد دست به دست می‌گردد میان دل‌هایمان ... چرا یک نفر مرد پیدا نمی‌شود که عشق حضرت صاحب را، میان‌داری کند در این برهوت قحطی‌زده‌ی عشق؟ ....

 

تو را به خدا شما بگویید

این لعن های آخر زیارت عاشورا که می‌خوانیم

و آخرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک

دامان خودمان را که نمی گیرد؟ می‌گیرد؟ ....

دلم میخواهد نبینم؛

دلم میخواهد نشنوم؛

دلم میخواهد نفهمم؛

دلم می خواهد خودم را به نفهمی بزنم.

دلم میخواهد هیچ چیزی ندانم؛

دلم میخواهد هیچ چیزی حس نکنم؛

.

دلم میخواهد معنی نامردی را ندانم؛

دلم میخواهد احساس نداشته باشم؛

دلم میخواهد درد را نبینم و نفهمم؛

.

.

.

.

دلم میخواهد چند روزی را "آدم" نباشم ...

اجازه هست خدایا؟!!

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۹/۰۵ - ۱۳:۵۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)