شعری از ژاک پری فر
Jaques Prévert

ژاک پری فر ، در سال 1900 درحومۀ شهر پاریس تولد شد. شعرهایش از طرز کلاسیک شعری بیرون است. او با واژه ها بازی میکند، و روح وتاب دیگری به آنها میدهد. شعر هایش زیادتر با ساده گی طنز آمیز، حساسیت روح خواننده را بر می انگیزانند. مجموعه های شعری زیادی از او به نشر رسیده اند. شعر"باربارا " که در پایان میاید ، در نکوهش جنگ سروده شده است.
Barbara
به یاد آور باربارا
آن روز را که یکریز بر برست باران میریخت
و تو میرفتی
خندان شکوفان شادان
سراپا خیس
زیر باران
به یاد آور باربارا
یکریز بر شهر برست باران میریخت
و من در کوچه سیام
از کنارت گذشتم
تو خندیدی
من هم خندیدم
به یاد آور باربارا
توئی که نمیشناختمت
نوئی که نمیشناختمی
به یاد آور باربارا
آن روز را هر چه بود به یاد آور
از یاد نبر مردی را که زیر سردری پناه میجست
و نامت را صدا میکرد
باربارا
و تو زیر باران به سویش دویدی
سراپا خیس شکوفان شادان
و در آغوشش خزیدی
همین را به یاد آور باربارا.
از من نرنج اگر تو صدایت میکنم
من هر کس را که دوست دارم تو صدا میکنم
حتی اگر فقط یک بار دیده باشماش
من همه کسانی که همدیگر را دوست دارند تو صدا میکنم
حتی اگر نشناسمشان
به یاد آور باربارا
از یاد نبر
این باران هوشیار خوشبخت را
بر چهره خوشبخت تو
بر این شهر خوشبخت
این باران بر دریا
بر زرادخانه
بر کشتی کنار جزیره اوئهسان
آه باربارا
چه نکبتیست جنگ
و حالا چه بر سر تو آمده
زیر این بارانِ آهنْ آتشْ فولادْ خونْ
و آن که تو را در آغوش میفشرده
عاشقانه
آیا مرده مفقود شده یا هنوز زنده است
آه باربارا
یکریز بر برست باران میریزد
همچون گذشتهها
اما نه، دیگر چون گذشته نیست
همه چیز ویران شده
این باران ماتم وحشت و اندوه است
حتی رگبارِ توفانِ آهنْ فولادْ خونْ هم نیست
فقط ابرهایی هستند که
میغرند
مثل سگها
سگهایی که در سیلاب شهر برست گم میشوند
و میروند و در دوردست میپوسند
در دوردست دور، خیلی دورتر از برست
شهری که هیچ از آن به جا نماده است.
گوینده : احمدرضا احمدی
ترجمه شعر متن: مریم رئیسدانا
****
تفاوت اندک بین متن شعر و فایل صوتی ناشی از ترجمه های متفاوت انتخاب شده ازمنابع مختلف است.