1391/2/5
علیرضا امیرخیزی
دفتر : اشکی از رگ
ردیف : 3
عنصر پنجم
مشتم را که باز کردم ...
بر همه ی خط زندگی ام ...
قطره ای اشک چکید !
و من چه زبونانه لیسیدم ....
تمامیت طول زندگی را !
*
گره نمیزنم سرنوشت خود را با بادی ...
که قصدش از پرواز دادن من ...
سقوط از بالاتر است ...
سنگین تر ...
دردناک تر !
*
ریشه ام در خاک است ...
و آغاز و نهایتم درخاک !
چونان کِرمَک لَزِج لجنزار !
می کاوم و می پرورم و می اندوزم خود را !
آه که چه نا همگون ؟؟!!
موجودیتی که خود را میشکافد ...
تا از خود راهی برای خود باز کند !
*
شاپرک ، سرخی تنم ربود !
وآیا این منم ...؟
که زرد، در بال پروانه خانه کرده ام !
تنها به نیت داغ وجودم در دل شاعر ؟!
و سوز...
بر جگر کلمه در دل دفتری شاید ؟!
ویا امیدِ رنگی...
آبی ، گرم ... وَ آرام ؟!
*
عشق ، در هم آغوشی رنجهایم ...
نوبت خود به من داد !
چرا که پنجمین آهنگ * ...
تولد شعور در قلبِ شاعر بود !
آنگاه که عشق ...
در برابرش سر خم کرد ...
و واژه ....
خانه ی بازپسینش را یافت !
===========
تفکری است که پس ازعناصر اربعه ... آب ، باد ، خاک و آتش ، " عشق "
را به عنوان پنجمین عنصر برای خلقت متصور است .
- دانته در کمدی الهی :
آنگاه که انسان به عشق راستین اجازه ظهور دهد آن ساختارهای نهادینه ی
پیشین نابود میشود. و توازنِ هر چه درست وحقیقت می پنداشتیم بر هم
می خورد! آری جهان زمانی حقیقی است .. که انسان عشق را بشناسد !
- فیلم " عنصر پنجم " به کارگردانی " لوک بسون " گسترش ماجراگونه ی
همین تفکر است !
موزیک : قطعه La Sombra De Tu Rostro از آلبوم Ballade pour Adeline
اثر ریچارد کلایدرمن Richard Clayderman