فراموش کردم
رتبه کلی: 20


درباره من
علیرضا امیرخیزی


www.mujan.blogsky.com

www.amirkhizi.blogfa.com

www.shereno.com/profile
php?uid=16213&op=show

avayedel.com/poets/1849

http://sherenab.com/User-mujan.html

facebook.com/ali.ho.357

*** *** ***
شعر و ترانه و داستان... موسیقی و هر آنچه ما را در درونمان به پرواز در می آورند... خاطره ساز احساساتمان میشوند َو همدم جاوید رویاهایمان میشوند ... و زندگیمان را شکل میدهند ..... این صفحات باز نمود خاطرات است .

**********************
هرگونه کپی برداری از مطالب
تالیفی - شعر - داستان و ترانه های ترجمه شده با ذکر منبع و همچنین نام نویسنده بلامانع است !

**********************
دوستان جدید را تنها و تنها بر اساس محتوای مطالبشان انتخاب خواهم کرد !

پس چنانکه سلایقمان هم ردیف نبود و در اد لیست همدیگر نبودیم ... خواهشمندم که دلخور و رنجیده نشوید ! هیچ دلیل دیگری جز این موضوع ندارد !

***
بودن در اد لیست دوستانی که روزی دهها عکس و مطلب به شکل فله ای میگذارند ، افتخار آمیز است ولی با توجه به اینکه بنده در بازدید از سایت به صفحه گزارشاتم اهمیت خاصی میدهم ، همین موضوع کثرت ارسالی از طرف سروران ، برایم ملال انگیز میشود و مجبور و ناگزیر به ترک اد لیست این دوستان عزیز میشوم . از این بابت شرمنده ام .

**** **** ****
دوستانی که نتوانند از طریق این سایت به بنده دسترسی داشته باشند ، از طریق آدرسم در فیسبوک در خدمتشان خواهم بود .
سپاسگزارم .

**** **** ****
   
عنوان: با این فیلم گریستم Everybody's Fine حال همه خوب است !
 با این فیلم  گریستم  Everybody
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 440 بازدید امروز: 312
توضیحات:


دیشب حسابی دیر رسیدم خانه و .... ریموت را گرفتم دستم و تکیه دادم بر خستگی و .... دور دنیا را چرخی زدم !

در حال مرور بودم که دیدم کانال " مَدَنیّت " آذربایجان فیلمی از " رابرت دنیرو " را در حال پخش است . فیلم را قبلا ندیده بودم ولی در همان جند نمایی که دیدم ، متوجه شدم که فیلمی آرام ولی بسیار مستحکم است ولی سوالی که
رابرت دنیرو از دخترش پرسید : تو خوشبخت هستی ؟؟!!!

و نیز نمایی که پدر را نشان داد که به دختر بالغش نگریست و آنگاه در لحظه ای او را در زمان کودکی تجسم نمود ...( این صحنه بارها تکرار شد ) و نیز نماهایی زیاد از سیمهای تلفن ( سیم های ارتباطات انسانی هزاره ) مرا جذب فیلمی کرد که تا انتها مبهوتش شدم و برای لطافت آن اشکها ریختم !

اهل خانواده هم ساکت و متعجب به من و گاه به تلویزیون نگاه میکردند و من...... مبهوت ارتباطات عالی بین انسانها بودم در فیلمی که تنها از روابط میگفت .

فیلمی که امروز پس از کلی جستجو به اسم و مشخصاتش رسیدم و نیز توانستم نقدی زیبا در موردش پیدا کنم :


Everybody's Fine

حال همه خوب است !


کارگردان :: کیرک جونز

تهیه کننده: تد فیلد -ویتوریو سچی گوری

نویسنده : کیرک جونز

بازیگران : رابرت دنیرو

درو باریمور

کیت بکینسیل

سام راکول

محصول : 2009 میراماکس

==========

چراغ های رابطه خاموشند

مازیار فکری ارشاد


مردی شصت و چند ساله که به تازگی همسر خود را از دست داده ، می کوشد چهار فرزندش را که هر یک در گوشه ای از خاک پهناور آمریکا به زندگی خود مشغولند گرد هم آورد.تا مفهوم کلاسیک خانواده را بار دیگر معنا بخشد ، اما در این کار به ظاهر ساده ناموفق است.تا کنون چند فیلم سینمایی از سراسر جهان با این بن مایه داستانی دیده ایم؟این پیرنگ داستانی یکی از امتحان شده ترین دستمایه های روایتی در سینماست.

اما " حال همه خوب است" به کارگردانی کرک جونز این قصه تکراری و بار ها شنیده شده را با حال و هوایی یکسره متفاوت و رویکردی نو پیش چشم تماشاگر می گشاید.می دانیم که " حال همه خوب است" در واقع بازسازی فیلمی ایتالیایی به همین نام ساخته جوزپه تورناتوره در سال 1990 است. همین ایتالیایی بودن قصه و حال و هوایی که تورناتوره در فیلم هایش می دمد ، نشانگر بسیاری از ویژگی های فرهنگی ، اجتماعی ، زیبایی شناسی و مردم شناسانه است که به این قصه کهنه و تکرار شده رنگی از تازگی و احساس گرایی خاص ویژه اروپای لاتین و کاتولیک می بخشد.اکنون کرک جونز این داستان را در قالبی آمریکایی ریخته و با توجه به جزئیات فرهنگ و آداب زندگی در چنین کشوری بار دیگر موفق به جلب و جذب احساس مخاطب جهانی خود می شود.

حرفه شخصیت اصلی داستان نسخه آمریکایی ( با بازی رابرت دنیرو) نقشی محوری در پیشبرد داستان و حتی جلوه های بصری و گرافیکی فیلم دارد.فرانک کارگر بازنشسته یک کارخانه ساخت روکش پی وی سی سیم های تلفن است.در نسخه اصلی ساخته تورناتوره ، شخصیت اصلی داستان ( با نقش آفرینی مارچلو ماسترویانی) کارمند ثبت احوال بود و وظیفه سازمانی اش صدور شناسنامه و گواهی ولادت .از این منظر شاید حرفه شخصیت پدر در فیلم تورناتوره ارتباط بیشتری با موضوع رابطه از هم گسیخته او و فرزندانش داشته باشد.اما کارگری که به گفته خود هر هفته 1600 متر سیم تلفن را با روکش پی وی سی تقویت و آماده می کرده ، چه ارتباطی با قصه از هم پاشیدگی یک خانواده پس از درگذشت ستون نگهدارنده این کانون ( یعنی مادر) می تواند داشته باشد؟این نکته ای است که کرک جونز با هوشمندی و ظرافت در متن فیلم خود تنیده و نسخه آمریکایی را از خطر تقلید صرف از نسخه اولیه ، با هنرمندی رهانده است.در فیلم فرانک سالیان طولانی را به حرفه ساخت روکش های پی وی سی سیم های تلفن گذرانده و همین شغل ریه هایش را بیمار کرده ، تا جایی که حتی 24 ساعت بدون دارو هایش نمی تواند زنده بماند و حتی مسافرت نیز برایش مضر است.از طرفی فرانک برای شغل سابقش ، احترام و اعتباری افزون تر از حد لزوم قائل است.او مدعی است که کارش برقراری ارتباط میان آدم ها از طریق تلفن بوده است.در حالی که نه تنها رشته های ارتباطش با فرزندان خودش قطع شده ، بلکه از برقراری ارتباط با دیگران هم عاجز است.فرانک هر جا می رسد سفره دلش را نزد غریبه ها می گشاید و عکس های فرزندانش را نشان می دهد.دیگران هم که هریک سر در کار خود دارند ، درد دل های فرانک را می شنوند و بی تفاوت راه خود را گرفته و از او جدا می شوند.فرانک نه تنها از فرزندانش دور افتاده ، که حتی یک دوست واقعی هم ندارد و پس از مرگ همسرش به کلی تنهاست.

با این پیش زمینه ، بیشترین بار روایت در فیلم " حال همه خوب است" روی دوش مکالمات تلفنی و حتی پیام های ضبط شده روی پیامگیر های تلفن سوار می شود.در طول فیلم با تمهیدی ظریف ، بسیاری از مکالمات فرزندان فرانک با یکدیگر روی تصاویری از کابل های تلفن که فرانک در طول سفر دور و دراز و تطهیر کننده اش در جاده ها و خطوط آهن به آنها زل می زند، شنیده می شود.به این ترتیب هم نقش سیم های تلفن ساخته شده به دست فرانک که بسیار هم به آنها افتخار می کند- در چارچوب روایت پر رنگ می شود و هم ریتم فیلم که به واسطه پیرنگ داستانی خاصش همواره در خطر کندی و ملال آوری در ذهن مخاطب است ، تنظیم شده و از یکنواختی روند گسترش قصه در طول زمان 100 دقیقه ای فیلم می کاهد.طرفه آنکه برخی فراز های اصلی داستان با این مک گافین ساده در فیلمنامه پیوند می خورند.در جایی از فیلم فرانک از این که همیشه فرزندانش هنگام تماس تلفنی با خانه ، سراغ مادر را می گرفتند و کمتر حرف و سخنی با او مطرح می کردند گلایه می کند.اما پاسخ بچه ها او را در هم می شکند.بچه ها مدعی اند که مادر شنونده و راز دار خوبی بوده اما پدر همواره گوینده و سخنران قهاری بوده که به حرف ها و نگرانی های بچه هایش پاسخ مناسبی نمی داده و تنها به صدور حکم های کلی و بی احساس پرداخته است.

در جایی اواخر فیلم وقتی مشخص می شود دیوید فرزند هنرمند فرانک مرده ، فرانک یکی از تابلو های پسرش را در انبار یک گالری هنری می یابد و آن را می خرد. این تابلوی به ظاهر ساده چیزی نیست جز تصویر چند تیرک و سیم های تلفن که این تیرک ها را به یکدیگر متصل می سازند.جالب آنکه در طول فیلم همه فرزندان فرانک برای برقراری تماس های خود از تلفن همراه استفاده می کنند ، اما فرانک تلفن همراه ندارد و به شیوه ای سنتی تنها از طریق تلفن های ثابت به دنبال برقراری ارتباط با دیگران است.

" حال همه خوب است" ملودرامی خانوادگی است که گه گاه به حال و هوای فیلم های جاده ای نزدیک می شود.اما کانون خانواده و خطر فروپاشی و قطع ارتباط میان اعضای این واحد بدوی اجتماعی را می توان به عنوان یکی از مایه های محوری فیلم باز شناخت.کاراکتر فرانک بی آنکه خود بخواهد یا بداند ، منادی فصل و جدایی است و این درست در نقطه مقابل همسر درگذشته اش قرار می گیرد که همیشه عامل جمع آمدن و وصل اعضای خانواده به شمار می رفت.این نکته در سکانس بی نظیر و سور رئالیستی هم نشینی چهار فرزند فرانک در شمایل دوران کودکی با او در سالخوردگی القا می شود.هر چهار نفر در شرایطی که کودکی آنها جای بزرگسالی شان را گرفته ، گلایه ها و کاستی های دوران خرد سالی در رابطه با پدر و مشکلات دوران بزرگسالی شان رابه صراحت مطرح می سازند.فرانک که در وضعیتی ناگوار گرفتار آمده می کوشد از خود دفاع کند ، اما خود نیز می داند که در این محکمه خیالی و رویا پردازانه محکوم است و عاقبت ریال عقب نشینی می کند و تسلیم می شود.فرانک خیال می کند هر چهار فرزندش در زندگی انسان هایی موفق و برنده اند.اما در سفر دور ودراز به دنبال آنها در شهر های مختلف و با کنار هم قرار دادن شواهد و قرائن ، تازه در می یابد هر یک از این چهار نفر در زندگی بازنده ای بیش نبوده و هیچ کدام آن چیزی نیستند که همواره ادعا می کردند.هر چهار نفر پنهان سازی و تحریف واقعیت را از مادرشان به ارث برده اند ، که همیشه خبر های بد وناگوار را از فرانک مخفی می ساخت و تنها خبر های خوب را به او انتقال می داد.همان گونه که خود فرانک در طول فیلم چندین بار اشاره می کند که سیم های تلفن ، مرکب خبر های خوب و خبر های بدند.او در نهایت از فرزندانش گله می کند که چرا حقیقت را از او پنهان می کنند .اما بعد وقتی حاضر به پذیرش واقعیت نمی شود ، در می یابیم که ایده بچه ها در پنهان سازی واقعیت های ناگوار ، پر بیراه هم نبوده است.

فیلم به شخصیت چهار فرزند فرانک نزدیک می شود تا شمه ای از شخصیت پردازی آنان را به تصویر کشد.اما همواره فاصله خود را با آنها حفظ می کند و زیاده از حد نزدیک نمی شود تا هم خود به قضاوت آنها ننشیند و هم فرصت قضاوت را از تماشاگر سلب کند. همان گونه که خود آنها نیز تمایلی به نزدیکی بیش از حد به پدرشان ندارند.چرا که نمی خواهند واقعیت های تلخ و ناگوار زندگی شان نزد پدر کمال گرا و خیال بافشان بر ملا شود.

فیلم " حال همه خوب است" به پدیده تنهایی آدم ها به ویژه سالخوردگان در هیاهوی دنیای مدرن و در حرکت نیز اشاره می کند، بی آنکه به دام اغراق ها و یا رویکرد های مصلحانه سینمای کهنه کلاسیک بیفتد. به عنوان نمونه فیلم " داستان توکیو" ساخته یاسوجیرو اوزو را به یاد میآورم.نکته محوری که در آن فیلم مورد اشاره و تحلیل قرار می گرفت ، هرگز کهنه نمی شود و تا ابد می تواند دستمایه فیلم هایی برجسته قرار گیرد.اما آنچه مهم است اینکه ظرف و قالب مورد نیاز برای ارائه چنین مفهومی ازلی با گذشت زمان و تحول مناسبات زندگی امروز قطعا تغییر کرده و به تعریفی جدید نیازمند است.نکته ای که از نظر نویسندگان و بازنویسان فیلمنامه ( که یکی از انها کارگردان فیلم است) پنهان نمانده و به همین دلیل است که قصه کهنه و نخ نما شده اضمحلال کانون خانواده به عنوان نخستین واحد اجتماعی و تنهای آدم ها به ویژه سالمندان در فیلمی چون " حال همه خوب است" همچنان تازه و با طراوت می نماید.فرانک آدمی به شدت تنهاست و همین تنهایی او را بر آن می دارد تا دائم بکوشد با دیگران ارتباط برقرار کند.او در طول سفر های جاده ای طولانی اش نیمه شب به کافه ای خلوت می رسد که تنها مشتریان آن ، چند پیرمرد تنها هستند که سر در کار خود دارند و مطابق معمول ، گلایه ها از روزگار نامراد و فرزندان ناخلف.این قصه یک قصه جهان شمول است که در هر جای عالم می تواند رخ دهد. ایتالیا ، آمریکا ، ایران یا هر جای دیگر.این قصه فارغ از قید مکان و حتی زمان است.مهم آن است که با چه رویکردی به آن نزدیک شویم تا در ذهن مخاطب که از داستان های سانتی مانتال این گونه آکنده است- دافعه ایجاد نکند.فرانک هزاران کیلومتر راه را می پیماید تا از فرزندانش بپرسد آیا خوشبختند؟ و پاسخ فرزندان او را به یاد این نکته می اندازد که خود نیز گوهر خوشبختی را از کف داده و معنای آن را به دست فراموشی سپرده است.پرسش خوبی است.آیا ما خوشبختیم ؟ تعریف ما از خوشبختی چیست؟این فیلم قرار است این پرسش های ساده را در ذهنمان ایجاد کند.

نکته آخر درباره انتخاب بازیگری است که باید به شخصیت فرانک جان ببخشد.رابرت دنیرو بی شک یکی از بزرگ ترین نقش آفرینان تاریخ سینماست.کارنامه بلند بالای او ( که البته در میانش فیلم های ضعیف هم کم به چشم نمی خورد) گواهی صادق بر این مدعاست.اما به نظرم دنیرو برای بازی در نقش فرانک " حال همه خوب است" گزینه مناسبی نیست.زیرا اساسا کاراکتر و منش این بازیگر بزرگ به این گونه نقش ها راه نمی دهد.در این فیلم پرسونای رفتاری و شخصیتی جا افتاده رابرت دنیروی آشنا را می بینیم و نه فرانک را.این موضوع از بازیگری با توان و انعطاف پذیری بالای دنیرو بعید است.اما شاید او به نقش این گونه نگاه کرده و با این ذهنیت که در فیلم شاهد آنیم به شخصیت فرانک نزدیک شده است.کاراکتر فرانک در فیلم همیشه سعی دارد آنچه به نظرش درست می رسد را انجام دهد ولی همیشه نادرست ترین راه را برای نیل به آرمان های به ظاهر درستش بر می گزیند.این شیوه ای نیست که در رفتار، نگاه و کردار رابرت دنیرو از نگاه تماشاگر جا افتاده باشد.

منتشر شده در ماهنامه فیلم نگار -شماره ۹۳ - تیر ۸۹

منبع : http://maziarfekriershad.blogfa.com/post-59.aspx


 
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۰۵ ساعت 13:31
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (1)