بادلی محزون شبی گفتم :خدا................ کی شود قسمت بهشتت بهر ما
گفت گرخواهی بهشت جاودان...............یک نفس یاران خود کن شادمان
الغرض شعری سرودم با هوس............ سایت شد یکباره بامن همنفس
مهر محراب اینچنینم شدعیان.............. فاطمه بابیست ویک آمد میان
یک محمد دو محمد سومین............... نام او اینگونه شعری شد همین
باسلام خانمحمد خان علی ................ آدمیت درجهان شد منجلی
ماوی آبی که مطلب می دهد.............. شورلبخندی به جانها می دمد
بیت زیبایش چنان شادم نمود............ کزهمه غمها دل آزادم نمود
یاورمومن همیشه مومن است ........... شهمرادی با کمال وناز شصت
شمس، افسون بانگاهش می کند...........آهوی دل ،بی پناهش می کند
درگذرگاه زمان مردی نجیب............ موسفید ومهربانست وعجیب
مهدی کلهر به هنگام دعا .............. دستهایش ،رفته تا عرش خدا
این ستایش با نگاهی گرم گرم........... می کشد دل را به آتش نرم نرم
شمس مهسان موی خودرا بافته....... دردل من جای خود رایافته
چشمهایش چون عسل شیرین وگرم......گیسوانی چون نسیم صبح نرم
این شب بارانی وزیبا که بود .......... کین چنین از دل قرارم را ربود؟
اسکواش این ورزش کوبان وشاد........ بامحمد درجهان مشهور باد
یک ضریح ویک دخیل سرخ فام........ .ای علی جان،زندگی باشد به کام
کاربرخیلی که حساس آیدت ............ زنده ماندن را تلاشی بایدت
آفرینهاگفت میر ارسلان....................سایت گرخواهی بماند تو،بمان
گفت دست انداز،سرعت گیر شد......... کودک دل با غرورم پیر شد
خواهد آمد او که گم شد درسفر.......... آید وباما شود او همسفر
باتوسلطان،جاده ها تسخیر شد........... شهرما عاری زسرعت گیر شد
شعربامن برسرجنگ آمدست.............این غزل را قافیه تنگ آمدست
آخرین بیتم چنین آمد پدید............... خواب می آید مرا سخت وشدید
می روم بدرود ایامت به کام ........... لایک می خواهم وداع ووسلام