لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم گفتی ز بخت بد اگر، ناگه رقیب اید ز در گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم،آن را گوارا می کنم گفتی چه می بینی بگو، در چشمت چون آیینه ام گفتم که من خود را در او، عریان تماشا می کنم گفتی که از بی طاقتی، دل قصد یغما میکند گفتم که با یغماگران، باری مدارا می کنم گفتی که پیوند تو را، با نقد هستی می خرم گفتم که ارزانتر از این، من با تو سودا می کنم گفتی اگر از کوی خود، روزی ترا گویم برو گفتم که صد سال دگر، امروز و فردا می کنم گفتی اگراز پای خود، زنجیر عشقت وا کنم گفتم ز تو دیوانه تر، دانی که پیدا می کنم
سراینده و دکلمه : سیمین بهبهانی