لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
Play Video
Foreground
---
White
Black
Red
Green
Blue
Yellow
Magenta
Cyan
---
Opaque
Semi-Opaque
Background
---
White
Black
Red
Green
Blue
Yellow
Magenta
Cyan
---
Opaque
Semi-Transparent
Transparent
Window
---
White
Black
Red
Green
Blue
Yellow
Magenta
Cyan
---
Opaque
Semi-Transparent
Transparent
Font Size
50%
75%
100%
125%
150%
175%
200%
300%
400%
Text Edge Style
None
Raised
Depressed
Uniform
Dropshadow
Font Family
Default
Monospace Serif
Proportional Serif
Monospace Sans-Serif
Proportional Sans-Serif
Casual
Script
Small Caps
Defaults
Done
گفتم مرو رفتی و بد بیراه رفتی
بس تُند میرانی نگه کن تا نیفتی
بوی بهاران بود و ذوقِ میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گُل می شکفتی
هنگام بیداریست ای گُم کرده دیدار
چون چشمِ بختِ من عجب بیگاه خُفتی
خود را ز چشم خویشتن نتوان نهان کرد
گیرم خدا را نیز از خود مینهفتی
بر فرقِ همراهان چه آواری فرو ریخت
برفی که از بامِ سرای خویش رُفتی
باور نمی آید هنوزم از دلِ تو
کز مهریاران کهن دل بر گرفتی
قدرِ تو من می دانم و می گویمش باز
تا کس نگوید گفتنی ها را نگفتی
چون گوشواری زینتِ گوش زمانست
آن قیمتی دُرهای بی همتا که سُفتی
عهد وعطای حاکمان چندان نپاید
از مِهرِ مردم تن مزن! گفتم، شنفتی؟
اشک روانِ سایه پیک مهربانیست از دیده افتادی ولی از دل نرفتی
شاعروصدا: امیرهوشنگ ابتهاج (ه . ا . سایه )