لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایانِ انتظار تویی
بهارها که زعمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شامِ تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون من اند
چه باک زان همه دشمن چو دوست دار تویی
شاعر: سیمین بهبهانی
دکلمه : رضا پیربادیان