فراموش کردم
رتبه کلی: 9


درباره من
جمال نقش (naghsh )    

اوج غم این قصه

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۴/۰۹ ساعت 16:05 بازدید کل: 1206 بازدید امروز: 289
 

Mute
Current Time 0:00
/
Duration Time 0:00
Loaded: 0%
Progress: 0%
Stream TypeLIVE
Remaining Time -0:00
 


آن قدر مرا با غم دوریت میازار

با پای دلم راه بیا قدری و بگذار


این قصّه سرانجام خوشی داشته باشد

شاید که به آخر برسد این غم بسیار


این فاصله تاب از من دیوانه گرفته

در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار


هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغیر

تکرار... و تکرار... و تکرار ... و تکرار...


من زنده به چشمان مسیحای تو هستم

من را به فراموشی این خاطره نسپار


کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد

با خلق نکرده ست ؛ نه چنگیز، نه تاتار!


ای شعر، چه می فهمی ازین حال خرابم؟

دست از سر این شاعر کم حوصله بردار


حق است اگر مرگ ِ من و عالم و آدم،

بگذار که یک بار بمیریم؛ نه صدبار!!!


تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم؛

یک دایره آن قدر بزرگ است که پرگار


اوج غم این قصه در این شعر همین جاست:

من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار


شاعر: رویا باقری

دکلمه : رضا پیربادیان
 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۷/۳۰ - ۱۸:۵۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
حسین حامی(Heboot )
۹۱/۰۴/۰۹ - 16:16
مرسی داداش جمال نفش . مثل همیشه کار زیبایی ارائه کردی دوست من







جمال نقش(naghsh )
۹۱/۰۴/۰۹ - 16:28
يك بار شد از مشرق ديدار بيايی؟ / ديوار به ديوار به ديدار بيايی؟
ديوار به ديوانگی ام خردو فرو ريخت / تا نم نم و آهسته و هموار بيايی
در خواب زمستانی خود خانه گرفتم / تا از طرف باغ سپيدار بيايی
هی راه مرا طی كند و هی تو نيايی / هی من بسرايم كه تو يك بار بيايی
آنقدر به تكرار بيفتم كه سرانجام / از گردنه زخمی تكرار بيايی
يك بار شد آيا كه به ديدار من مست / با كوله ايی از كوچه و بازار بيايی؟
آن گاه كه در يورش اين كومه تاريك / از من اثری نيست چه بسيار بيايی
حامدحسينخانی
تصویر رویا(RoyaKiyana )
۹۱/۰۴/۰۹ - 16:37
صدای زنگ ساعت
خیال حلقه بازوانت را برهم می‌زند
چشم در تنهایی باز می‌کنم
و چشم‌هایم را در حسرت دیدنت
چندباره برهم می‌فشارم
عطرت در اتاق من پیچیده
نفس‌های بریده‌ام اما
جز تکرار نبودنت چیزی نصیبم نمی‌کنند
با انگشت‌های خیس در هوا می‌نویسم
دل‌تنگم... دل‌تنگم.
یک شهروند(YKSHH )
۹۱/۰۴/۰۹ - 19:11
به هوای ترانه های زیبا ی شما به مطالبتان سر می زدم حالا عکسهای انتخابی زیبای شما نیز بهانه شده واقعا عالی است ممنون555555
علیرضاامیرخیزی(mujan )
۹۱/۰۴/۱۰ - 12:19
سلام .
انتخاب بسیار زیبا و بسیار عالیتان را سپاس. و باز هم سپاس
ف.فرامرزی(anima )
۹۱/۰۴/۱۰ - 16:27
اوج غم اين قصه در اين شعر همين جاست:
من بی تو پريشان و تو انگار نه انگار.

سلام
و هزاران تشکر بابت انتخابهای نابتان
یلدا جعفری(yaldajafari )
۹۱/۰۴/۱۰ - 19:31
هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغير
تکرار... و تکرار... و تکرار ... و تکرار...
.
.
.
و تو انگار نه انگار...
درود به شما و انتخاب بی نهایت زیباتون
یلدا جعفری(yaldajafari )
۹۱/۰۴/۱۰ - 19:33
من فردا فهمیدم که فردا را امیدی نیست....
همین آغاز زیباست
و پایان ها را هیچ گاه امیدی نیست.
تو به سر آغاز پاک و خالص بودن میرسی
و من به جاده ی عشق ورزیدن به تو.
من هرگز از تو نمیخواهم که با من به انتهای جاده برسی،
تنها آرزویم این است که در این جاده عشق را لمس کنی و محبت پاک و ناب را.
پس بیا آغاز کنیم راهی را که پایانی ندارد،
بیا به امروز بیاندیشیم فردا را امیدی نیست....
سلام سلام(sibe )
۹۱/۰۴/۱۱ - 14:11
واقعا شعر عاليي بود و پر معنا.
یاسمن90(sargool )
۹۱/۰۵/۰۶ - 10:49
ممنون

5555555555555
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)