رتبه کلی: 9
آواز بلند
منبع : هوشنگ ابتهاج
درج شده در تاریخ ۹۱/۰۵/۱۵ ساعت 07:59
بازدید کل:
1360 بازدید امروز: 559
لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانۀ پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی
ای وای برآن گوش که بس نغمۀ این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشۀ نایی
افسوس برآن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پردۀ تنگ شنوایی
در آینه بندان پریخانۀ چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو به روی توگشایند
هر در که براین خانۀ آیینه گشایی
چون سایه مرا تنگ درآغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی
شاعر: هوشنگ ابتهاج (ه . ا . سایه)
دکلمه : حمیرا میرمطهری
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۸/۰۶ - ۱۸:۳۷
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.