الاغی مشغول خوردن علفهای تروتازه و بوته های سرسبز دشت و چمنزار طبیعت بود , که زنبوری را دید .
زنبور از روی هر گل به روی گل و بوته ای دیگر , جهت جمع اوری شهد و عصاره گلهای تازه و خوشبو با تلاش فراوان و پرواز های مکرر , نشست و برخاست می کرد .
این تلاش زنبور عسل , حس کنجکاوی و نظر الاغ را به خود جلب کرد .
الاغ نتوانست , در مقابل عمل زنبور عسل , ساکت و بی تفاوت بماند , پس با تندی و صدای بلند از زنبور عسل پرسید , تو چیکار می کنی
زنبور عسل با ارامش و ملایمت جواب داد , شهد و گرده گل هارا جمع اوری می کنم
الاغ سوال می کند خوب بعدش می خواهی چیکار کنی
زنبور عسل گفت , با بردن اینها به داخل کندو , می خواهیم عسل درست کنیم
با این جواب زنبور عسل , الاغ با عصبانیت تمام زنبور عسل را گرفته وبه ان گفت , مرا پیش بزرگ و فرمانده خودت ببر
بعد از طی کردن مسافتی زنبور عسل و الاغ با سر و صدای زیاد به نزدیکی کندو ها می رسند , در اثر این سر و صدا ها ملکه و زنبور عسل ها از داخل کندو بیرون می ریزند , در این حال الاغ سراغ ملکه را گرفته و بعد از شناخت و دیدن ملکه با عصبانیت خطاب به ملکه می گوید من با این جثه و هیکل تمامی گل ها و بوته هارا با ریشه می خورم تبدیل به ,پهن [کود حیوانی] می شود این زنبور شما ادعا می کند با گر ده و شهد گل ها می خواهیم عسل درست کنیم .....ملکه زنبور موقعیت را سنجیده و احساس خطر کرده و با لبخند سردی به الاغ جواب می دهد این زنبور اشتباه و غلط کرده این حرفو زده , بعد بلا فاصله , به سایر زنبور ها دستور می دهد در حضور الاغ زنبور خطا کار را مجازات و اعدام کنند .
الاغ با دیدن این صحنه با خرسندی و رضایت کامل از محل کندو ها دور شده و به سوی مسیر و محل خود براه می افتد بعد از رفتن الاغ همه زنبور ها دور ملکه جمع شده و با اعتراض از ملکه سوال کردند این چه فرمانی بود صادر کردی , مگر کار ما غیر از تهیه عسل می باشد , ملکه زنبور ها در حالی که به ارامی و دزدکی می خواست جواب بدهد گفت هیس شانس اوردیم با دادن یک کشته و تلفات از چنگ الاغ نجات یافتیم در غیر این صورت اگر از او دفاع می کردم الاغ عصبانی شده پشتش را به سوی کندو ها بر می گردوند و با مهارت خاصی , یک جفتک محکم به کندو ی عسل ما می زد که در واقع همه ی ما تلف می شدیم حالا همه برید مشغول کار خود شوید و شکر کنید که همگی ما نجات یافتیم .................