هــــی رفـــــیق ، بی خیال من .....
راهت را بگیر و برو ، میبینی که گام هایم خسته است ......
نه تاولهایم رمق بوسه ی خار دارد و نه سوختگی صورتم طاقت نوازش نسیم ....
نه زانوانم طاقت ایستادگی دارند و نه دلـم طــاقت هـمراهـی .....
برو ، تو که گام هایت پر صلابتت است ......
تو که تازه باید نفس ه...
تلخ ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۱/۲۳ - ۲۰:۳۱ 5 نظر , 370
بازدید