فراموش کردم
رتبه کلی: 349


درباره من
بنام خالق هستی

...................................................
سلام
سلامی به وسعت قلب های دوستان.
...................................................
آنا یوردوم آذربایجان

متاهل


...................................................
خدایا سرنوشتم را خوب بنویس تقدیری نیکو ، تا در این تقدیر آن چه را که تو برایم زود می خواهی من دیر نخواهم و آن چه تو دیر دیر می خواهی من زود نخواهم
...........................................
..................................................در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
.............................................
خداوندا
من چیزی نمی بینم
آینده پنهان است
ولی آسوده ام
چون تو را می بینم
و
تو همه چیز را


..............................................
لیست دوستانم را خودم انتخاب میکنم چون تا شناخت قبلی نداشته باشم با عرض معذرت قبول نمیکنم .
ناصر طاهرزاده (nasser )    

معنی دوم عشق

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۶/۲۹ ساعت 00:36 بازدید کل: 340 بازدید امروز: 51
 

 

 

روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود .

 

 زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند .

 

 شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند .

 

 وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش در

جستجوی آب و خاک بودند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه

نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می کندشیوانا با تعجب به سمت

جوان رفت و از او پرسید :

 
  چرا بیکار نشسته ای و به کمک ساکنین کلبه نرفته ای !؟

 

 
 

 

جوان لبخندی زد و گفت : " من اولین خواستگار این زنی هستم که در آتش

گیر افتاده است .

 

 او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم نپذیرفتند و عشق پاک و صادقم

را قبول نکردند .

 

در تمام این سال ها آرزو می کردم که کائنات تقاص آتش دلم را از این خانواده

و از این زن بگیرد و اکنون آن زمان فرا رسیده است


شیوانا پوزخندی زد و گفت : " عشق تو عشق پاک و صادق نبوده است .

 

 عشق پاک همیشه پاک می ماند !

 

حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او

روا سازد .

 

 عشق واقعی یعنی همین تلاشی که شاگردان مدرسه من برای خاموش کردن آتش

منزل یک غریبه به خرج می دهند . آن ها ساکنین منزل را نمی شناسند اما با

وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگ ها جلوترند . برخیز و

یا به آن ها کمک کن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این

منطقه دور شو ! "

 

کاش میشد عشق را به آدمی آموخت

 
 
 

اشک بر چشمان جوان سرازیر شد . از جا برخاست .

 

لباس های خود را خیس کرد و شجاعانه خود را به داخل کلبه سوزان انداخت .

 

 بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا نیز جرات یافتند و خود را خیس کردند و به

داخل آتش پریدند و ساکنین کلبه را نجات دادند . در جریان نجات بخشی از

بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید .

 

 اما هیچ کس از بین نرفت .

 

 روز بعد جوان به در مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست تا او را به

شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد . شیوانا نگاهی به دست

آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی کرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت :

 

نام این شاگرد جدید  معنی دوم عشق  است .

حرمت او را حفظ کنید که از این به بعد برکت این مدرسه اوست
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۶/۲۹ - ۰۰:۳۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)