من می روم اما به او بگویید دوستش دارم،
به او که تنش بوی گلهای سرخ را میدهد،
به او که با جادوی کلامش زیباترین لغات را شناختم،
به او که لحن صدایش دلپذیرترین آهنگ است،
به او که نگاهش به گرمییه آفتاب و لبانش به سرخیه شقایق ودلش به زلالییه باران است،
به او که برای من مینویسد،
مینویسد از باران، از شبنم، از گرمای عشق و ...
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم ،
به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده،
به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نورو شعرو ترانه برد،
و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد.
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم،
به او که صدای پایش را میشنوم،
به او که لحن کلامش را میشناسم،
به او که عمق نگاهش را میفهمم،
به او که .....
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم،
به او که گل همیشه بهارمن است،
به او که ... است
وبه او که عشق جاودانه من است......