پشت بام برفی ست
غریزه
در کنار بخاری
یخ های موسمی اش را آب می کند
دلم که برای مهربانی می تپد
کودکی گرسنه ام را
شیر می دهم
او که سیر می شود
به پشت بام می روم
تا دوباره یخ بزنم