کلاف زندگیم بدجور داره میپیچه و گره خورده
دلم را گم کرده ام
فکر می کنم لای روزمرگی های زندگیم باشد
و یا لای بدو بدو های زندگی ام...

عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها!
به آسمان هم که برسند به همدیگر نمی رسند ؛ تبر ها مگر کاری کنند!

ذره ذره های وجودم را به تارهای نازک حس گنگی پیوند می زدم تا امید جوانه زند
اما...
دریغ که جوانه
بی حضور دل خشکید!

افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند....
به همین ســــــــــــادگی...

گاهی آدم
فعل خواستن را که صرف می کند،
اینطور می شود :
خواستم
خواستی
نشد...

تو آنجا من اینجا
همه راست می گفتند
تو کجا من کجا ؟؟؟؟!!!!!

ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ﺑــﻪ ﺩﺍﺷــﺘﻦ ﭼﯿــﺰﯼ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻨﺶ
ﺑــﻪ ﺑــﻮﺩﻥ ﮐﺴــﯽ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﺑــﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــﺶ
ﺗﻨــﻬﺎ ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ
ﺍﻣــﺎ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺵ ...... ﻧــﻪ !

آه نوشت: دیوار ترک خورده، همان خاک است!
لطفا تکیه ندهید.
آهن می پوسد من که خاک بودم جای خود ...

به کلاغــــها بگویید:
قصه ی من
اینجا ...
تمام شد،
یکی..
بود و نبود مرا با خود برد ... !
