درج شده در تاریخ ۹۱/۰۷/۲۶ ساعت 08:40
بازدید کل:
222 بازدید امروز: 119
روزها و شب ها گذشت و از تو خبری نیست
از تو که تمامی افکارم را پر کردی
از تو که همه ی هستی ام بودی
از تو که چراغ خانه ی دلم را روشن کردی
چراغی که سالهاست به خاموشی نشسته
بارها گفتم سخن از دل نگویم
دلی که در فراق یار خون شد
دلی که ذره ذره سوخت و خاکستر شد
دلی که زیر آوار بی کسی ماند و کسی فریادش را نشنید
دلی که...
بارها گفتم سخن از احساس نگویم
احساسی که مرا از خودم دور کرد
احساسی که زندگی ام را به هم ریخت
احساسی که مرا در دام غم گرفتار کرد
احساسی که مرا آواره شهر غربت کرد
احساسی که...
بارها گفتم سخن از عشق نگویم
عشقی که مرا بازیچه دستان خود کرد
عشقی که مرا در بدترین شرایط تنها گذاشت و رفت
عشقی که مرا شکست
اما...
چگونه سخن نگویم در حالی که دلم همیشه با من است
احساسم در وجود من است
و عشقم در خاطر من
من همه چیز دارم و هیچ ندارم
من خوشبختم ولی احساس خوشبختی ندارم
من شادم ولی احساس شادمانی ندارم
من...
من بی خیال سرنوشتم شده ام
دل داده ام بر باد
بر هر چه بادا باد
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۷/۲۶ - ۱۱:۱۷