بسم الله الرحمن الرحيم
شهيدان در راه خدا را مپنداريد كه مرده اند ، كه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .
شهيدان !
زندگاران زمان زنده در گوران تاريخي !
كجاييد اي جوان مردان ؟
وطن اكنون طنين گام هاي آهنين تان را
به تن ، پيكر طلب دارد .
به هر تنين و هر تندر ،
به هر فرياد رعد آسا
تن خصم ستم گر را
تلي از خاك گردانيد !
نواي بي نوايان را
به گوش هر ستم كاري
رسانيد و سرشك چشم مادر را
به فرق كهنه ي پوچ از تفكرشان فرود آريد !
بخوانم در زمان : « آري » ! كه : « مي دانم » ! كه : « مي دانم » !
نه از خاكيد و از خونيد ؛
همان بي رنگي خورسيد ايمانيد
كه حق با مشتي از خاكش درآميخته ؛
تجلي خدا روي زمين خاكي خون خورده ايد ، آري !
ستيغ سربلند كوه مأواييد !
شهيدان !
زندگاران زمان زنده در گوران تاريخي !
كجاييد اي جوان مردان ... ! كجاييد اي جوان مردان ... !
25/ 3 / 1391
و من هنوز كه هنوزه غرق در اين پندارم كه آخر كجاييد اي جوان مردان ؟ ! ...
***
تصاويري كه مشاهده مي كنيد مربوط به هجوم بيگانگان به مناطق محروم و جنگ زده ي استان ايلام است . هدف از درج اين شعر در سايت ، يادآوري مردمان ستم ديده اي ست كه گرچه طي جنگ هشت ساله خدمات زيادي به اين آب و خاك انجام داده اند ، اما به طرز غم انگيزي تحت احساسات ناشي از بي خبري استان هاي مركزي و بالاخص استان تهران در حاشيه قرار گرفته اند .
متأسفانه اين روزها گوشه و كنار عباراتي نظير " كرد تجزيه طلب "و يا " بلوچ تروريست " زياد به گوشمان مي خورد و اين گونه تندروي ها نتيجه ي چيست جز كوتاهي ما در بيان حقايق جنگ هشت ساله و نا آرامي هاي بعد آن نظير توطئه هاي سال فتنه خيز 1388 در استان سيستان و بلوچستان ؟
اما ... اجازه بدهيد مثالي بياورم :
مردي ميانه سال از هزار وپانصد و خرده اي كيلومتري استان سيستان و بلوچستان فرزند خردسال خود را براي مداواي بيماري اش به تهران مي آورد . به بدو ورود مرد ، آقا يا خانم متصدي پذيرش بيمارستان از او مي پرسد : اسم بيمار ؟
و مرد پاسخ مي دهد : خديجه ريگي !
چه كسي است كه نداند واكنش - متأسفانه طبيعي - متصدي پذيرش بيمارستان با شنيدن نام خانوادگي يك تروريست معروف در جنوب شرق كشور چيست ؟ آن هم با اين همه اطلاع رساني هاي رسانه اي به عمل نيامده ي كساني كه تنها نوازنده ي طبل " وطن پرستي " بودند و هيچ يك حتي به خود زحمت ندادند در سخن هايشان حرفي از حضور كادر بومي و سني مذهب اين استان در دستگيري آن شرور به ميان آورند ، اما به خوبي بلد بودند سني مذهب بودن انگلي چون عبدالمالك ريگي را جار بزنند و شرح ماوقع را در همين عبارت محصور كنند !
اميد دارم با درج اين مطلب ناگفته به وقايعي اشاره كنم كه از نظر روساي بيكاره ي تهران نشين متفاضل - بر وزن متظاهر - آنقدر ارزش نداشت تا از آن ها در وبلاگ نويسي ها و يا مجمع هاي متعفنشان سخني به ميان بياورند .
سخن كوتاه كنم ، اين مطلب را تقديم مي كنم به تمام شهداي گرانقدري كه در راه ايران جان خود را فدا كردند و مخصوصاً خانواده هاي ايشان در خطه هاي محروم كرمانشاه ، ايلام ، كردستان ، لرستان ، خرمشهر و سيستان و بلوچستان .