فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 13838


درباره من
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
که فردا میرسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب میآید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟
نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بیمنت و با مهر میتابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی
از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
نیلوفرمرداب (niloofareabi )    

تا توانی

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۶/۲۸ ساعت 18:19 بازدید کل: 101 بازدید امروز: 101
 

تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن

در جهان گریاندن آسان است ، اشکی پاک کن

 گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود

 یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن

 تا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد

هر چه در دل تخم  کین داری  به زیر خاک کن

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۶/۲۸ - ۱۸:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)