لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
دیگر نه اشک هایم را خواهی دید نه التماس هایم را و نه احساسات این دل لعنتی را به جای آن احساسی که کشتی درختی از غرور کاشتم..
آمده ام فقط بنویسم هـوا سرد است دستانم بدون تو یخ زده شاید نوشتن دست هایم را گرمــ کرد چه عالمی دارد نوشتن تو رفته ای من رفته ام آنچه باقیست احساسات مچاله ی من بر روی کاغذ است...
چقدر تازگی دارد برایم روزهایی که به امید امدن کسی دلخوش نیستم و شبهایی که از نیامدنش دلگیر نمیشوم بی کسی هم عالمی دارد . . .
لاک غلط گیر را برمی دارم و "تو" را از تمام خاطراتم پاک می کنم . . . " تــــــــــــو " غلط اضافیِ زندگیم بودی . شک نکن
نمی هراسم از اینکه این همه دعا میکنم اما تو نصیب باور خیالی من هم نمیشوی میدانم لحظه ی آخر سر میرسی درست جایکه خداوند نزدیک میشود یادت باشد خدا عاشقان را بی اندازه دوست دارد ..
من هیچ چیز عذابم نمی دهد جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم ندانسته آلوده شدم نشناخته وابسته شدم و نخواسته رانده شدم... خدایا …. تو دنــیای ما آدمــا یه حالتی هست به نام " کــم آوردن" تو که خــدایی و نمیتونی تجربش کنی خــوش به حــالت !!!
بغض نیمه کاره تکرار دروغ هایت گلویم را می فشارد چشم هایم را می بندم از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم آنگاه که از خودم می پرسم: «هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ، از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ، نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم . از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ، این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست ! میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ، میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ، میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ، هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم . . .