|
رتبه کلی: 14223
|
|
درباره من منو یاد مادر , شما همه...
|
منوبابام...
-پسرم اون چهارتا سیم که آویزونه رو میبینی
+آره
-خب دوتاشو بردار
+برداشتم
-چیزی حس نمیکنی
+نه
-حالت خوبه
+آره
-خب پس به اون دوتای دیگه اصلا دس نزن برق داره!
(منو بابام موقع تعمیر برق خونه)
بهزیستی از کدوم طرفه؟ ...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۹ - ۱۳:۳۵ 4 نظر , 103
بازدید
به بابام گفتم
به بابام گفتم من ماه دیگه میرم ایتالیا عشق و حال
گفت :روزه ای؟
گفتم :آره
گفت :الآن گه زیادی خوردی، باطل شد….
من
بابام...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۹ - ۱۳:۲۶ 3 نظر , 115
بازدید
توجمع دخترا...
پسر داییم تو جمع دخترا همش دلقک بازی در میاورد و
داییم هی حرص می خورد!
بعد برگشت به داییم گفت:
سر من چی خوردی انقدر با مزه شدم؟
داییم گفت :گ_ه زیادی بابا، گ_ه زیادی ...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۹ - ۱۳:۱۹ 2 نظر , 115
بازدید
دختره پی ام داده میگه...
یه دختره پی ام داده :چیکار کنم دوستامو کسی نبینه
بهش گفتم کلید پاور نگه دار
الان یه پنج دقیقه هست افلاین شده…..
خدا این شادیا رو از ما نگیر...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۹ - ۰۴:۰۹ 0 نظر , 123
بازدید
سلام اگه میشه منو به دوستاتون معرفی کنین
سلام من تازه واردم،نمیدونم یه سری چیزارو، فقط تاالآن فهمیدم باید اددلیستام زیاد شن تا مطالب لایک بخوره و بادوستان بیشترآشناشم،مرسی ...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۸ - ۱۶:۱۴ 5 نظر , 113
بازدید
توکلاس بودیم...
استاد هنوز نیومده بود برعکس بقیه روزا که این دخترا و
پسرا کلاس می ذاشتن رو سرشون همه ساکت بودن یه
سکوت عجیبی کلاسو فرا گرفته بود یه هو دوستم از در اومد داخل گفت چطوری, منم مثلا اومدم ضایش کنم گفتم
مگه تو دامپزشکی…
ینی برم حذف کنم ؟؟...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۷ - ۱۴:۲۳ 1 نظر , 121
بازدید
رفتم الکتریکی...
صبح رفتم الکتریکی گفتم زنگ خونمون خرابه لطفا
درستش کنید… گفت ظهر میام. ظهر هرچی صبر کردم
نیومد. آخر سر زنگ زدم بهش، گفتم چرا نیومدی؟ گفت
اومدم زنگ زدم ولی کسی خونه نبود!!!
من
زنگ خونه...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۷ - ۱۴:۱۰ 0 نظر , 126
بازدید
تو دسشویی پارک بودم که...
دسشویی پارک بودم یکی در زد. گف :سلام خوبی؟ من
باخجالت :خوبم مرسی!
گف چیکا میکنی؟ گفتم آدم اینجا چیکار میکنه؟ گف :
میتونم الان بیام اونجا؟ عصبی شدم گفتم :هنوز کار دارم.
یهو گف بهت زنگ می زنم الان یه دیونه تو دسشویی داره جواب میده
من
آفتابه که غش کرد...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۷ - ۱۴:۰۲ 2 نظر , 119
بازدید
رفتم دکتر...
رفته بودم آمپول بزنم، یه دختره اومد آمپولمو بزنه،
معلوم بود تازه کاره!
همینجوری که سرنگوگرفته بود،
لرزون لرزون اومد سمتم وگفت:
“بسم الله الرحمن الرحیم”
از ترس گفتم:
“اشهدان لااله الاالله”
انقدرخندیدکه نتونست آمپول بزنه.
...
تاریخ درج:
۹۳/۱۱/۲۷ - ۱۳:۴۳ 1 نظر , 110
بازدید
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|