فراموش کردم
رتبه کلی: 2023


درباره من
داستان طنز و خنده دار خبرهای بد - انجمن ترگل
  مرد ثروتمندی که مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود ، پس از مراجعه مباشر ، از او پرسید : - از خانه چه خبر ؟ مباشر : خبر خوشی ندارم قربان ! سگ شما مرد !!! - سگ بیچاره ! ولی چرا ؟؟؟ چه چیز باعث مرگ او شد ؟ مباشر : پرخوری قربان ! - پرخوری ؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا ا...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۲۰ - ۱۲:۰۸ ( 5 نظر , 426 بازدید )
به این میگن موتور (داستان طنز توپ) - انجمن ترگل
    یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه دوباره موتور گازیه قیییییژ ازش ج...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۲۰ - ۱۲:۰۶ ( 1 نظر , 360 بازدید )
داستان کوتاه پندآموز و جدید تربیت - انجمن ترگل
    فکرش حسابی مشغول بود ،نمی دونست چرا اینطوری شده کجای کار اشتباه بود. برای بچه هاش هیچی کم نذاشته بود .خونه خوب، وسایل عالی، پول، معلم های خصوصی ویلا خلاصه همه چیز.از چراغ قرمز رد شد چون اصلا حواسش نبود.     به دخترش فکر کرد با اون سن و سال کمش هفت ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۲۰ - ۱۱:۵۹ ( 1 نظر , 365 بازدید )
داستان زیبا و تامل برانگیز پاره آجر - انجمن ترگل
    روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۲۰ - ۱۰:۴۵ ( 1 نظر , 384 بازدید )
داستان عاشقانه آوا و پسر سرطانی
    همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا د...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۸ - ۱۰:۳۸ ( 0 نظر , 270 بازدید )
داستان عاشقانه و غمگین اثبات عشق
  پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم… می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست&hel...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۸ - ۱۰:۳۲ ( 0 نظر , 301 بازدید )
داستان سوتفاهم عاشقانه به نام اگر کمی زودتر
    با اینکه رشته‌اش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ می‌زد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شده‌بودند. اگر یک روز او را نمی‌دید زلزله‌ای در افکارش رخ می‌داد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود. می‌خواست حرف بزند. می‌خواست بگوید که ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۸ - ۱۰:۲۶ ( 0 نظر , 262 بازدید )
داستان فوق العاده زیبای ابراز عشق - انجمن ترگل
    یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می‌کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف‌های دلنشین» را راه بیان عشق عنو...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۸ - ۱۰:۲۱ ( 0 نظر , 395 بازدید )
داستان طنز دختر بچه و بابا ! - انجمن ترگل
    بابا جون؟ - جونم بابا جون؟ این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟ - خب… خب… خب حتما اینجوری راحتتره دخترم یعنی با لباس راحتی سختشه؟ - آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه! پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟ - …….هیس بابایی، دارم فیلم می...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۸ - ۱۰:۱۸ ( 0 نظر , 467 بازدید )
اگر میشد چی میشد !!!! - انجمن ترگل
  فکرشو بکن اگر میشد چی میشد!!!!!؟؟؟؟ همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی؟ چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن. شب خواب ببینی که یک ماه داری میری سر کار ،صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری. پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن ، میومدن چربی ه...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۷ - ۱۳:۱۰ ( 0 نظر , 404 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (3)