فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2646


درباره من
شناسنامه زندگی
نام:رنج
نام پدر:مشقت
شهرت:اواره
شغل:ولگردی
محل صدور:دنیای فراموش شدگان
شماره شناسنامه:نامعلوم
نام مادر:سلطان غم
نام همسر:گریه
دین:مسلمان
محل کار:شرکت نا امیدی
محل سکونت:شهر مکافات
محکومیت:زندگی کردن
جرم:به دنیا امدن
هدف:دنیای اخرت
تاریخ تولد:هزاروسیصدوهیچ
گروه خونی:نفت سیاه
ادرس:خیابان بدبختی
چهارراه تنهایی
کوچه دربدری
بلوک بی نهایت
ناصر شیخی... (ntbax )    

پیرمرد

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۳/۱۰ ساعت 02:32 بازدید کل: 417 بازدید امروز: 142
 

یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چکاپ... دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:

هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا{7/8 ماهی} با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟

دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خببذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اونهیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار ازبس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور کهمیرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتررو به طرف پلنگ نشونه می گیره و …..بنگ...! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!

پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتماً یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده و! کشته

دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقاًمنظور منم همین بود....

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۳/۱۰ - ۰۲:۴۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (3)