|
iNvOk3._.FoR._.D3aD
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
358 بازدید امروز: 64
توضیحات:
یه شب دیدم اونور خیابون یه هیئت داره غذا نذری میده یه نگا به ماشینا انداختم دیدم کمترین ماشین 206 بیخیال شدم به راهم ادامه دادم چند قدمی نرفته بودم که دیدم یه پیرزن 70 80 ساله داره از آشغالا اون کارتوناشو جمع میکنه میندازه تو کیسش منم داشتم نگا میکردم خواست که کیسرو ورداره رفتم جلو بش گفتم مادر اونجا دارن غذا نذری میدن چرا نمیری شما هم یدونه بگیری برگشت نیگام کرد و گفت : اون غذا برا گشنه هاست من سیرم... بعد اون کیسه به اون سنگینی برداشتو به راهش ادامه داد تا نیم ساعت از جام نتونستم تکون بخورم فقط داشتم به صفی که هر لحظه داشت بلندتر میشد نگا میکردم :| به اشتراک بگذارید همه ببینند..
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۸/۱۰ ساعت 23:48
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
خدای بزرگ من:
گاهی مثل باران:
سیروس علی زاده: