فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3616


درباره من
امید طلا (omidtala )    

دیوانه باهوش...

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۱۹ ساعت 13:42 بازدید کل: 103 بازدید امروز: 102
 

...

 

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و

مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد.


هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره

های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آن ها را به درون جوی آب

انداخت و آب مهره ها را برد.


مرد حیران مانده بود که چه کار کند.


تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره

چرخ برود.


در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط  تیمارستان

نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:


از چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با

مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.



آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید

راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.


پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.


هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت:

خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.


پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟


دیوانه لبخندی زد و گفت:

من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۱۰/۱۹ - ۱۳:۴۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)