فراموش کردم
رتبه کلی: 950


درباره من
سلام - Hi - اهلا" و سهلا" - مرحبا- اؤلا - گوتن تاق - چاو سالوت
یکی نیست به من بگه مگه جلوی در هتل 5 ستاره است که اینقدر تابلوی سلام رو زدی!!!!!!!
اگه حوصله داری میتونی بشینی و 20 دقیقه تا انتهای مطلب رو بخونی.
پس بسم الله
اؤزل(ترکی)=خاص،زیبا،عالی و ...
باکیش(باخیش - ترکی) = نگاه،نگرش و بینش
من اینجوری معنیش میکنم:نگاه خاص
تو هم هر جور دوست داری معنی کن.... باشه....
سلامی به همه ی عزیزان و دوستان، من یه دهه ی شصتییم و از دیار دلیران و خوبان و مهربانان ایران ،از دیار شهر اولین های ایران ، از دیار پروین و صائب،همام،قطران،ایرج میرزا و شمس تبریزی و شهریار و کلنل محمدتقی خان پسیان و استاد علامه محمد تقی جعفری و سید قاضی طباطبائی و شیخ محمد خیابانی و ثقه الاسلام و ....
یعنی خاورمیانه - ایران - آذربایجان شرقی - تبریز .
راستش 10 روز بعد از تولدم اسممو مامان و بابا، سعید گذاشتن والحمدلله که منم از این اسم راضییم.
علاقه ی خاصی به ادبیات و شعر و داستان و هنر و فلسفه و مطالعه دارم و البته اینو هم بگم که هیچ هیچم....
در ضمن مجردم - چرا اینو گفتم چون دو سه نفر از دوستان تو سایت فکر میکردن من سنم 40 ساله و بعدش هم متاهل هستم و چند تا هم بچه قد و نیم قد هم دارم - اینجوری فکر میکردند!؟!!؟!!!؟!!!؟!!! جالبه شما منو تو خیابون فرض کنید یه جفت نوزاد دو قلو اونارو هم رو کالسکه بچه گذاشتم و یکی رو هم که تازه تاتی تاتی میکنه رو دستش رو گرفتم و دو تای دیگه بچه م رو هم دستشون پشمک و بادکنک دادم دارن کنارم مییان و دسته جمعی خوشحال و شاد....
بچه هارو میبرم ترن هوایی شهر بازی - مادرشون این وسط کو؟؟؟؟ اونم حتمن بذارین یه ذره رمتانتیک و اشک آلودش کنم آه آه (بذارید اشکهامون پاک کنم ) هیچی من و بچه هارو ول کرده و ناخواسته به خاطر یه بیماری سفر ابدی کرده ؟؟؟؟ حالا خدارو شکر نگفتن چند تا همسر دارم - الله اکبر
بعضی از دوستان عزیز میپرسن که رشته تحصیلیم ادبیات بوده و یا نه؟
اینو هم میگم که نؤچ (NO) یوخ بابا اون زمون گفتن اوائل دهه ی 80 بود این رشته (مدیریت بازرگانی) تو آینده، رو بورسه و ما هم انتخابمون، رو این رشته زدیم البته اون زمونا خیلی کم این رشته رو میزدن شاید علتش این بود که مثل الان 10 به 10 دانشجو و یا ظرفیت پذیرش این رشته زیاد نبود (قابل توجه دانشجوهای امروزی:داریم کلاس میذاریم واسه شما که بله اون موقع قبول شدن از دانشگاه خیلی، اصلن، زیاد سخت بود بابا چرا ناراحت میشین کلاس الکی گذاشتن که مالیات نمیندازه بذارین بروبچ قدیم هم یه ذره کلاس از خودشون تراوش کنن)
ادامه ی جمله ی قبل از پارانتز(نکته انحرافی بود تا ببینیم حواستون هست؟)،
اون زمون،عزیزم 20 سال قبل رو نمیگم حواست کجاست؟؟؟؟ همین اواخرارو میگم بر و بچ میگفتن: فقط عبور از صراط کنکور و رشته مئشته هم زیاد باب نبود اونایی که اسبخون بودن چرا اسب؟چون اسب حیوان نجیبیه و یا پلنین داشتن و تو فکرشون هم سودای قدم زدن تو محوطه ی حیاط دانشگاههای سراسری تهران و شریف و اصفهان و تبریز و شیراز و ... داشتن براشون رشته مئشته مهم بود البته اینم بگم نه همه، هااااااا ، اینجوری باشن کلن یه ذره فضا اینجوری بود و با رتبه 1350 بچه تبریزی به زور از دانشگاه سراسری ارومیه قبول می شد اونم تو چه رشته ای؟؟؟ رشته علوم تربیتی شبانه و پیام نور بالای 9000 به زور میشد دانشجو پیدا کرد با دیپلم ریاضی فیزیک و رتبه 2000 هم تو پیام نور میتونستی خیلی راحت پیدا کنی
کجا بودیم هاااااا میگفتم به زور چند نفر تو محلمون دانشجو پیدا کردیم اونام گفتن که خب از روی اسمش که رشته ی باکلاسییه و به قولی رشته ای بود که تازه تازه تو ایران می خواست به طور همه گیر مد بیفته و میگفتن تموم کنی پشت میز تو بانک نشستی و یا مدیر بازرگانی یه جای بزرگ میشی توهم دور از واقعیت بود(ولی شوخی شوخی هر چیزی رو میشه با سعی و تلاش به دست آورد)و ما هم موج سوار، رو موج مد سوار شدیم البته آخرش هم پشت میز بانکی ننشستیم و انگشت رو دکمه بفشاریم و خانمه ی تو دستگاه بگه شماره دویست و سی و سیش بعدش هم ما به تیپ و لباس و جنسیت و نوع گویش و لحن آدما نگاه کنیم و رفتار و گویشمون رو با اون تنظیم کنیم و یا چند سال خودمون حصر کنیم پشت شیشه باجه و آدما رو از پشت شیشه نگاه کنیم (یعنی نگاه شیشه ای)...
نصیحت تربیتی و انتقادی :دهن گربه به کالباس نمیرسه میگه کالباس سرطان زاست
نکته:فرق نصیحت پدر و مادر آمریکایی به بچه اش با نصیحت پدر و مادر ایرانی به بچه اش
پدرو مادر امریکایی:پسرم "جک" سعی کن درست رو خوب بخونی و واسه خودت آدم بشی و شرکت بزنی و چند تا هم کارمند هم داشته باشی
پدر و مادر ایرانی:پسرم "ممد" سعی کن درست رو خوب بخونی تا استخدام یه جایی بشی و کارمند بشی و از من نصحیت یه زن کارمند هم برا خودت جور کن تا کمک خرجی زندگیت باشه
اوائلش از این رشته خوشمون نمییومد چون حوصله X و Y و قیمت تمام شده و عرضه و تقاضا و خیلی چیزا رو نداشتیم ولی بعدها دیدیم نه گویا رشته ی جذاب و خوبییه و در کنار کار تجاری(تجربه) واقعن رشته ی عالییه ولی در غیر این صورت به نظرم مدرکش در حد اطلاعاتیه که اگه یه ذره خلاقیت و نوآوری تجاری داشته باشی به دردت میخوره و الا اگه استخدام جایی هم نشی چی بگم؟؟؟؟؟.
در ضمن فکر نکنم با پاس کردن و حفظ و خوندن 40 و یا 50 کتاب دانشگاهی و جزوه به هر طریقی چه با خوندن و تقلب کردن و از استاد نمره گرفتن انسان باید به خودش بباله و تا ازش نپرسیدن زود لباش بپره و بگه منم لیسانس و یا فوق لیسانس دارم.
اگه من معلم و یا دبیر و استاد دانشگاه بودم تکالیف بچه هارو اینگونه پیشنهاد میدادم
انشاء برای دانش آموزان و تحقیق برا بچه دبیرستانیها و مقاله و پایان نامه برای دانشجوها با عنوان "فرق داشتن سواد با داشتن تحصیلات چیه؟

هااااا میگفتیم بعضی وقتها واسه دلمون گهگاهی بیچاره کاغذ سفیدرو خط خطی می کنیم (کاغذ A4 الان به نظرتون دونه ای چنده ؟) البته بعضی وقتها هم، قرص ضد توهم فانتزی می خوریم که زیادی توهم فانتزی و شیک نزنیم و البته کلاه گرم و کاموایی به رنگ آبی یاسی یا شاید هم سبز فسفری نه شاید هم قرمز پنبه ای، ای بابا مگه رنگین کمونه... آره میکشیم رو سرمون و پیشگیری می کنیم تا ویروس کبر و غرور و فکر فانتزی الکی نره تو مغز و روحمون.
به قول خانوما واه واه فیسسس، از خودراضی و عقده ای و یا به قول بروبچ شبه روشنفکر، خود کم بین
یه سئوال: معنی لغوی عقده یعنی چی؟
ها چیه فکر می کنید خیلی شیرینم ، یوخ بابا صبحها به جای شکر 8 تا حبه قند میندازیم تو چایمون و با نون و پنیرسفیدپگاه تبریز چای شیرین میخوریم البته پنیر سفید لیقوان تبریز هم گیرمون بیفته که خیلی هم خوشحال میشیم و خیلی هم شکرگذاریم بابا آدم دل و روح و نگرشش شاد و سالم باشه ولی نون و پنیر بخوره (انشاالله که از بالا تا اینجا اومدی پایین و خوندی خسته نشده باشی، خب بابا حرف روی کاغذ و صفحه سایبری زدن که کنتور نمیندازه ولی نازنین اینترنت شما الان داره کنتور میندازه اگه دوست داری پس باز برو پایین ....) و تشکر و سپاس از شما
برام همیشه سئواله(البته شاید سئوال ساده ای به نظر برسه ولی با تفکر و فرو رفتن در آن خواهید دید خیر گویا دریچه زیبا و عجیبی به رویتان باز خواهد شد) و با این سئوال درگیرم که در مقابل این همه ذات و اسماء و صفات الهی و من وجود و پروردگار آیا اندیشیده ام که هدف غایی و نهاییم چیست؟؟؟؟؟؟ و من به دنبال چه چیزیم؟؟؟؟؟؟ و چه میخواهم؟؟؟؟؟؟ و مقصودم از این دنیا و زندگی چیه؟؟؟؟؟ و یا در طول کمیت 2 نقطه پاره خط بسته تولد و مرگ زندگی دنیویم، کیفیت واقعی زندگی و انسان بودنم در چیست؟؟؟؟؟ و در مقابل نعمت بزرگ اختیار و جبر و تفکر چرا بینشم و نگرشم و جهان بینیم باید اینقدر سطحی باشه؟!؟!؟!؟
آقا و خانم گرامی خواهشن بحث رو اروپایی و خاورمیانه ایش و سنتی و مذهبی و روشنفکریش نکن اونام (منظور اروپاییا) خیلی وقته درگیرن با این فکرا قبول نداری خب میتونی به کتابخونه ی محلتون و یا شهرتون سر بزنی و برین سراغ کتابهای فلسفی حالا تو هر کدومو دوست داری بگیر بخون(چی چرا تهمت میزنی که من با این حرفم خواستم بگم که کتاب زیاد خوندم اگه اینجوری فکر می کنیم تو اون دنیا جلوتو میگیرم و از حقم نمی گذرم، شوخی کردم یه ذره درس و مرام بخشندگی یاد گرفتم و از الان حلالت کردم و تو هم من حلال کن - دیدی چقدر راحت سوء تفاهممون حل شد)
ها ای دل غافل که باز دارم شعار میدم - چی؟ ریاش کردم ، ای دل غافل...

الله اَلرَّحمنُ الرحیم المَلک اَلقُدُّوس السّلام المومن اَلمُهَیمِن اَلعَزیزالجبّارالمُتکبِّرالبَاریُ المُصَوِّر الغَفَّار القهّارالوهّاب الرَّ زّاق العَلیم القَابَض الباسط الخَافِض الرّافِع المُعِزُّ المُذِلُّ السَّمیعُ البَصیرُِ الحَکَم العدلُ الطیف الخبیرُ الحلیم العظیم الغفور الشَّکورالعلیُّ الکبیرالحفیظ المُقیت الحسیب الجلیل الکریم الرَّقیب المُجیب الواسِع الحکیم الودُودُ المجید الباعِث الشّهیدُ الحقُّ الوکیل القویُّ المتین الولیُّ الحمید المُحصِیُ المُبدِیُ المعید المحیِ المُمِیت الحی القیوم الواجد الماجِد الواحد الاحد الصمد القادر المقتدِر المُقَََدَّم الموخّرُ اوّلی الاخرُ ذُوالجلال و الاِکرام الظّاهر الباطنُ الوَالی المُتَعَالِیُ البرُّ التّوَابُ المنتقم العفُوُّ الرَّوُفُ مالکَ المُلک المُقسِط الجامِع الغنی المُغنِی المانع الضَّار النّافَع النّور الهادی البدیع الباقی الوارِث الرَّ شید
دورتر از چشمه خورشیدها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست
نگاه خاص (ozelbakis )    

خلاصه ای از وضعیت تاهل برخی از شعرای معاصر - سعید عباس پور

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۵/۱۷ ساعت 13:19 بازدید کل: 2727 بازدید امروز: 803
 

سلام - این نوشته (که خلاصه ای از وضعیت زندگی خصوصی برخی از شاعراست ) به قلم این حقیر سعید عباس پور می باشد که با مطالعه از منابع ادبی استخراج و گردآوری شده و تقدیم به علاقمندان شعر و ادب و هنر و فرهنگ میشه.

برخی از شاعرایی که تا آخر عمر مجرد مانده اند

1- سهراب سپهری : در سال 1307 ه ش در شهر کاشان چشم به جهان گشود از خصوصیات زندگی شخصی وی می توان اشاره کرد اینه که سهراب از اداره آموزش و پرورش کاشان و از شرکت نفت با اینکه استخدام شده بود به دلیل عدم سازگاری این شغل ها با روحیه هنرمندی و طبع شاعرانه اش استعفا داد سهراب جزء شاعرای مجرد ادبیات ایران زمین به حساب می آید که ازدواج نکرد. سهراب به دلیل بیماری سرطان خون در اسفندماه 1358 در بیمارستان پارس تهران چشم از حیات فرو بست و پیکرش در صحن امامزاده علی در مشهد اردهال کاشان به خاک سپرده شد.

2- رهی معیری : در سال 1288 ه ش در تهران به دنیا آمد از دوران کاری او می توان به آن اشاره کرد ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر در سال 1322 ه. ش بود رهی معیری هم جزء شاعران مجرد به حساب می آید که تا آخر عمر ازدواج نکرد و در سن 60 سالگی بر اثر بیماری در سال 1348 ه.ش زندگی را بدرود گفت.

3- سید اشرف الدین قزوینی معروف به گیلانی (نسیم شمال): وی در سال 1287 ه. ش در قزوین به دنیا آمد و در سن 22 سالگی به تبریز رفت و تحصیلات مقدماتی و تکمیلی خودش را در آنجا به اتمام رساند و بعد از آن به گیلان رفت و در آنجا روزنامه ی ادبی و فکاهی نسیم شمال را منتشر کرد وی نیز جزء شعرای مجرد بود که تا آخر عمرش ازدواج نکرد. وی مدتی دچار بیماری روحی شد و حتی مدتی را در فقر و تنگدستی گذارند و سرانجام در سال 1352 ه. ش دار فانی را وداع گفت.

4- میرزاده عشقی :وی در سال 1272 ه. ش در شهر همدان به دنیا آمد وی اصالتن کرد بود و به زبان فرانسوی تسلط داشت وی اوائل جنگ جهانی اول به طرفداری از دولت عثمانی پرداخت و به همراه چند هزار مهاجر ایرانی به استانبول رفت وی آزادیخواه و مبارزه طلب علیه استبداد بود و وقتی که 31 سال سن داشت بر اثر اصابت گلوله از سوی افراد ناشناس ترور شد وی نیز از شاعرای مجرد بود که شاید فرصت ازدواج پیدا نکرد.

شاعرایی که در زندگیشان طعم طلاق رو چشیدن

1-فروغ فرخزاد : وی در سال 1313 ه. ش در تهران متولد شد . فروغ موقعی که 16 سال داشت به یکی از اقوام مادرش که 15 سال از خودش بزرگتر بود دل بست و هر دو به هم دیگه علاقمند شدند و علیرغم مخالفت خانواده ها آن دو با هم ازدواج کردند و به دلیل شغل همسر، تهران را به سمت اهواز ترک کردن و مدتی بعد تنها ثمره ی زندگیش " کامیار" را به دنیا آورد وبعد از این بود که او در این سالها بیشتر به شعر روی آورد ولی مدتی بعد به دلیل اختلافات خانوادگی با همسرش از وی متارکه کرد و از دیدار تنها فرزندش "کامیار" محروم ماند فروغ به دلیل داشتن روح لطیف و شاعرانه و افکار بلند و نقادانه و هنجارشکنی سنتی و یا شاید هم با پا گذاشتن به روی برخی از آرمان های اخلاقی و سنتها در زمان خود و بعد از آن مورد طعنه و انتقاد قرار گرفت فروغ مدتی هم وارد عرصه ی فیلم سازی شد و به شهر تبریز رفت و از زندگی جذامیان تبریز(بابا باغی) فیلم مستند ساخت و این فیلم در فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را از آن خود کرد فروغ در سال 1345 ه. ش در سن 32 سالگی در یک سانحه ی رانندگی جان سپرد و در گورستان ظهرالدوله به خاک سپرده شد

2- پروین اعتصامی: پروین در سال 1285ه . ش در شهر تبریز به دنیا آمد بعد از یادگیری تحصیلات ابتدایی نزد پدر و به پیشنهاد پدر به مدرسه ی ایران نیل که در آن زمان توسط آمریکائیها اداره می شد برای تعلیم عربی و فارسی رفت و پس از اتمام تحصیلات در همان مدرسه مشغول به تدریس شد وی در سن 28 سالگی با پسر عمویش به نام فضل الله که رئیس شهربانی کرمانشاه بود ازدواج کرد و لباس عروسی پوشید ولی زندگی یک شاعره با روح و طبع لطیف و شاعرانه و زنانه با روحیه خشن و نظامی شوهر سازگاری نداشت پس پروین متارکه را راه حل خود قرار داد و با بخشیدن مهریه به منزل پدرش برگشت و تا زمان مرگش به جزء در چند بیت از دیوانش سخنی از این ازدواج ناموفق به میان نیاورد پروین در سال 1320 در سن 35 سالگی به دلیل بیماری در آغوش مادر جان را تسلیم حق کرد و در آستان مقدس حضرت معصومه (ع) در قم به خاک سپرده شد

3- سیمین بهبهانی: وی در سال 1306 ه. ش در تهران متولد شد پدرش نویسنده و مترجم و روزنامه نگار معروف و بنام زمان رضاخان بود و موقعی که پدرش هنوز دو هفته از ازدواجش نگذشته بود که به دلیل مخالفت با رضاخان به کرمانشاه تبعید شد و مادر سیمین نیز به دلیل تحمل این سختی و دوری و تبعید پس از دو سال از پدر سیمین طلاق گرفت و به خانه پدریش بازگشت ولی مادر سیمین پس از مدتی با عادل خلعتبری که او هم روزنامه نگار بود ازدواج کرد ، سیمین در سن 17 سالگی درست یک سال بعد از اولین مجموعه شعرش با آقای حسن بهبهانی ازدواج کرد که حاصل ازدواجش سه فرزند با نام های علی ، حسین و خان امید بهبهانی بود . ولی سیمین پس از 20 سال زندگی مشترک با شوهرش از وی جدا شد و طلاق گرفت و بعد از مدتی با شخصی به نام حسن کوشیار ازدواج کرد تا به قول خودش شور عشق صمیمی و راستین به خانه او روی آورد.

وضعیت تاهل برخی از شاعران

1- مهدی اخوان ثالث: وی در سال 1307 ه. ش در شهر مشهد چشم بر جهان گشود . اخوان در سن 22 سالگیش با دختر عمویش "خدیجه" ازدواج کرد نتیجه این ازدواج یک دختر و سه پسر به نام های "لاله" ، "توس" ، "زرتشت" و مزدک علی " بود دخترش لاله در سال 1353 در سد رودخانه کرج غرق شد. اخوان مدتی در تلویزیون آبادان نیز مشغول فعالیت هنری بود و بعدها هم در دانشگاه های تهران و سراسری و تربیت معلم به تدریس ادبیات مشغول بود بالاخره اخوان در سال 1369 در بیمارستان مهر تهران چشم از جهان فرو بست و در جوار آرامگاه فردوسی در باغ شهر توس به خاک سپرده شد.

2- ایرج میرزا : (شاعر شعر مشهور مادر که در ادبیات دوره ی دبیرستان همه اون رو خوندن) وی متولد 1291 ه. ق در شهر تبریز بود وی در سن 16 سالگی ازدواج کرد و هنوز سه سال از لحظات شیرین ازدواج وی نگذشته بود که وی هم همسر و هم پدرش رو از دست داد. ایرج میرزا مدتی ریاست اتاق تجارت و مدیریت مدرسه ی مظفری تبریز و مدتی هم به عنوان فرماندار آباده و معاون استانداری اصفهان و دارائی و .... مشغول فعالیت بود.فرزند وی به نام میرزا جعفر قلی در سن جوانی به دلیل نامعلومی خودکشی کرد و او از این امر به شدت متاثر شد و او علاوه بر آن یک پسر دیگر به نام خسرو و یک دختر به نام ربابه نیز داشت.وی در سال 1304ه. ش موقعی که 53 سال از عمرش سپری شده بود بر اثر سکته قلبی و ناگهانی جان را تسلیم حق کرد.

3- حمید مصدق: وی در سال 1318 ه. ش در شهرضای اصفهان به دنیا آمد مصدق در مدارس عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه های آزاد به تدریس مشغول بود و در شغل وکالت دادگستری هم فعالیت داشت وی در سن 33 سالگی ازدواج کرد و نتیجه آن دو فرزند به نام های "غزل" و " ترانه" است . مصدق در سال 1377 ه. ش به دلیل سکته قلبی در تهران درگذشت.

4- فریدون مشیری : وی در سال 1305 ه. ش در تهران به دنیا آمد مشیری علاوه بر شاعری، روزنامه نگار هم بود مشیری بازنشسته وزارت پست و تلگراف و تلفن بود و حاصل زندگی مشیری یک دختر و یک پسر است به نام های بهار و بابک .وی پس از تحمل سالها رنج و درد بیماری در سال 1379 ه. ش چشم از جهان فرو بست و در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

5- احمد شاملو: وی در سال 1304 در یک خانواده ی نظامی در تهران متولد شد و در سن 17 سالگی به جرم طرفداری از آلمان ها به زندان شوروی ها در شهر رشت افتاد و پس از آزادی به ارومیه رفت و در سن 22 سالگی ازدواج کرد و چهار فرزند به نام های سیاوش ،سیروس، سامان و ساقی از او به جای ماند . شاملو در سن 32 سالگی مجدد تجدید فراش کرد ولی پس از چهار سال این ازدواج به جدایی انجامید تا اینکه مجددن احمد شاملو در سن 37 سالگی با آیدا آشنا شد و دو سال بعد این آشنایی برای بار سوم در سن 39 سالگی ازدواج می کند و در یکی آثارش می توان به شعر "آیدا در خانه" اشاره کرد.

برخی از شاعرایی که طعم و مزه ی شکست عشقی را چشیدن

1- استاد شهریار: وی در سال 1285 در شهر تبریز به دنیا آمد شهریار زمانی که دانشجوی پزشکی بود عاشق دختری به نام "هما" شد ولی به دلیل فقر و تنگدستی و عدم توازن سطح طبقاتی شهریار با خانواده ی دختر سبب شد که او در این عشق ناکام بماند و درست در لحظه های فارغ التحصیلی، او پزشکی را به طور کل رها کرد و به دلیل ازدواج معشوقه اش با یک فرد ثروتمند و ناکامی عشق شعرهای او حال و هوای دیگری پیدا کرد و وقتی پس از سالها بر اثر ناملایمات زندگی "هما" از شوهرش متارکه کرد ، شهریار او را در پارکهای دوران تحصیل که با او همیشه قرار ملاقات می گذاشت می بیند در حالی که طراوت و شادابی دیگر در معشوقه اش "هما" هویدا نبود چنین می سراید "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا"... شهریار زمانی که دانشجوی پزشکی بود و در یک خانه ی محقر در تهران ساکن بود صاحبخانه دختری داشت به نام "لاله" بی آنکه شهریار بداند لاله عاشق شهریار بود و همیشه کارهای خانه گرفته را برای او انجام می داد اما شاعر جوان شور شوریدگی دختری دیگر(هما) را به سر داشت و وقتی شهریار در یکی از روزها که به خانه می آمد دید که اطراف خانه شلوغ است و فهمید که لاله خودکشی کرده است و این امر مجددن بر دردها ی روحی او افزود و بعد این ناملایمتی های زندگی بالاخره شهریار در سن 48 سالگی با نوه ی عمه اش ازدواج کرد استاد شهریار بازنشسته بانک کشاورزی بود(در اینجا مطلبی یادآوری کنم سال 85 این حقیر در سر در یکی از شعبات بانک کشاورزی تبریز نوشته ای را دیدم که نوشته شده بود ما مفتخریم که استاد شهریار در بانک کشاورزی که بانک همه است همکاری می کرد در حالی که نمیدانم بیت دقیق در خاطر این حقیر نیست که استاد شهریار در آنجا اعلام کرده بود زیاد از کار کردن در بانک راضی و خشنود نبود چرا که کارهای مادی و بده و بستان با روحیات و طبع لطیف او زیاد سازگاری نداشت) سرانجام استاد شهریار در سن 84 سالگی چشم از جهان فرو بست و در مقبره الشعرای تبریز پیکرش به خاک سپرده شد.

2- نیما یوشیج : نیما در سال 1276 در روستای یوش به دنیا آمد نیما موقعی که جوان بود و در تهران مشغول به تحصیل بود وقتی که به روستا برگشت(مصادف با جنگ جهانی اول) در روستایشان عاشق یه دختر روستایی شد ولی دختر حاضر به ازدواج با نیما نشد(یا به قول امروزیها دختر اوکئی ازدواج نداد) و نیما دلشکسته به تهران برگشت ولی بعدها نیما مجددن عاشق شد و این بار دل را به یه دختر از کوهستان به نام " صفورا" داد ولی دختر حاضر نشد که با نیما به تهران بییاد و نیما برای بار دوم شکست عشقی خورد بالاخره نیما در سن 39 سالگی با "عالیه جهانگیر" که معلم بود ازدواج کرد و حاصل این ازدواج فرزندی است به اسم " شراگیم" نیما در سال 1328 ه. ش در منزل خودش در تهران به دلیل بیماری ذات الریه در گذشت.

سعید - عباس پور

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۱/۰۵/۱۷ - ۱۹:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)