در سالی که گذشت 2852 تا از تار موهای سرم رو از دست دادم و مجبور شدم 1426 دقیقه اضافه و بیشتر جلوی آیینه بمونم تا خلاء این تارموهارو با 10 بار شونه کردن اینور و اونوری برطرف کنم ولی یادمه زمونای دبستان ، دم خردادی پدرم مارو می برد سلمانی و موهای کله مونو می داد زیر ماشین مو زنی دستی و قئرچ قئرچ کچلمون می کرد و اعتقاد داشت موی بلند باعث میشه عقلمون خوب کار نکنه و کچل باشیم مغزمون بهش هوا میخوره و شاداب میشه و خوب کار میکنه و میتونیم نمره بالا تو امتحانات بییاریم، ولی باز تو ریاضی بیشتر از 16 چیزی عایدمون نمیشد.
پارسال (1391) دختر همسایمون هنوز 17 سالش تموم نشده بود؛که عاشق یکی از پسرای هم محله مون شد و ازدواج کرد....
دوستم سید هم پارسال بالاخره عاشق شد و اگه خدا بخواد امسال قراره تو مراسم عقدشون کروات جدیدی رو که به تازگی خریدم رو با کت وشلوارم تو مراسمشون سئت کنم و قول رقص شیشه ای هم برای جشن عروسیشون رو هم، دادم....
98 روز مونده بود به عید که یه ترشی شیشه ای از سوپر مارکتیه خریدم و بدنبال اون بعد از مصرف سه چهارم ترشی با یه صحنه ی جالبی برخورد کردم، حین خوردن ترشی از توی شیشه ترشی، لاشه ی یه مورچه بال دار بزرگ سرکه ای شده در اومد(خواهشن نگین که سوسولم) و تا آخر عمر اینجور ترشیهارو تحریم کردم قابل توجه کارخانجات تولید ترشیجات - عزیزان دقت کنید متاسفانه یه مصرف کننده رو از دست دادین این مصرف کننده اگه هفته ای یه دونه ترشی میخرید و روی هم رفته تو سه ماه میشد 12 عدد ترشی ....
184 روز مونده بود به عید که ناخواسته و بی دلیل به هر چی سوسیس و کالباس و کیک و کلوچه است آلرژی پیدا کردم و مزاجم برگشت ولی باز همچنان طرفدار سابق تخم مرغم ، منتها با یه تغییر سبک تغذیه ای که کلن بی خیال تخم مرغ آب پز شده ام....
عروسی دختر و پسر همسایه مون که به شکل سنتی با هم که اونم ، پارسالش(1390) نامزد کرده بودند مفصل برگزار شد و خدائیش صدای خواننده ی مجلس و جشن عروسی و تزئین ماشین عروس حرف نداشت و خرجشون رو بر باد ندادند و خداروشکر شاباش هم خوب جمع کردن ، یه توصیه ریز و نکته دار برای اینکه بخواین پول، تو عروسی زیاد جمع بشه پس تعداد رقص کننده هارو زیاد کنید علی الخصوص رقص کننده هایی که آشناند ....
آقا محمود هم، یکی از آشناهمون ، دخترشو به پسر آقا غلامرضا از فامیلای مادرم نداد و خب اینم یه چیز طبیعی بود که خواستگاری یه کدو از یه آناناس نتیجه اش جزء جواب منفی نمیتونه چیزی در بر داشته باشه و آدرس رو اشتباهی رفتن این عواقب رو داره....
الان عیدی نشستم حساب و کتاب کردم دیدم که تراز مالی دخل و خرجم با هم جور در نمییاد و مشخص شد ضعف مدیریت مالی دارم....
اردیبهشت ماه پارسال بود که مثل کریستوف کلمب تو دنیای مجازی سایت میانالی رو کشف کردم و پابندش شدم....
پارسال هم باز مثل سالای قبلش عاشق نشدم و اینو میدونم که عشق آمدنی است نه آموختنی ....
دو روز مونده به عید یه ترازوی مفتی اونم تو مغازه ی یکی از آشناها پیدا کردم و خودمو سپردم به ترازو و مشخص شد 15 کیلو هم اضافه وزن آوردم و معلوم شد از باب چربی تو این بازار گرونی خداروشکر وضعم خوبه....
پارسال هفت تا کتاب مجموعه داستان رو خوندم و از یکیشون خیلی خوشم اومد اونم کتاب " از چهارده سالگیم می ترسم" نوشته حسن محمودی بود و کتاب بیچاره رو از یه دست فروشی خریدم که اصلن کارش کتابفروشی نبود وارزش معنوی کتابهارو نمیدونست....
پارسال 36 بار تکرار فیلم ایسسیز آدام(Issiz Adam)رو که با بازی جمال هونال و ملیس بیرکان بود رو نگاه کردم و 46 فیلم ایرانی رو هم نگاه کردم که 6 بارش فقط تکرار فیلم "یه حبه قند" بود ....
پارسال خیلی اتفاقات خوب و بد و مهم و غیر مهم هم افتاد که ازحوصله ی تایپ کردن و درج در مابقی مطالب، خارجه. راستی در انتها برا همه دوستان آرزوی اوقات خوب و پربار ی رو ، براشون دارم.
تشکر
سعید - ع
|