زمین افریده شد
سیب خورده شد
ادم رانده شد
همراه حوا محاکمه شدند و چقدر بیملاحظه
فقط یک سیب شایدم یک گاز بیشتر
حکم صادر شد
ما رانده شدیم به سرزمین تاریکی ها
وای دارم کفر میگم
الان کافر شدم
گویند فاصله اش یک نفس است
من وای
من
تاریخ تکرار شد باز تاریخ تکرار شد
دردم بیشتر میشود بیشتر بیشتر کش می اید
کی رها میشویم
کش پاره میشود
بغضم میترکد راحت میشوم سالهاست منتظر بهانه ای بودم
بهانه ای برای انفجار
بهانه ای برای کافر شدن
؟
؟ به شکل علامت سوالی بس بزرگ به دنبال خود میچرخم
زمین هم میچرخد
گیج میشوم درد دارم
دردی عظیم درد درد درد
تاریخ تکرار شد
سرم را چرخاندم همه جا سوال بود
من
من جوابی نداشتم
میچرخم باز مثل همیشه
مرهمی نداشتم
میسوزم
میسازم
از خودم هم رانده میشوم
رانده از بهشت
رانده از سیب
رانده از زمین و حالا
از خودم دور میشوم دور میشوم
پاهایم شلاقی میشود بر تن جاده
انتها میشوم
میروم
میروم
میروم....................