فراموش کردم
رتبه کلی: 237


درباره من
بنام نامی تنها هنرمند
که باشد نام زیبایش خداوند
*************************
تاریخ عضویت:1390/11/14
*************************
سلام...
من پریسا باقری متولد 1366/6/24
اهل منطقه یک تهران(محله نیاوران)
دانشجوی کارشناسی ارشد زبان انگلیسی دانشگاه اصفهان
و تنها فرزند خانواده هستم
69kg وزنمه
180cm قدم
*************************
عاشق تفریح و گردش و مسافرتم
علاقه زیادی به فوتبال و کریس رونالدو دارم و از بازی شطرنح هم خوشم میاد.از عدد 7 و رنگ آبی و شعر هم خوشم میاد و از دروغ و سیاست متنفرم
*************************
امیر دیگه نه تنها دوست پسرمه
بلکه
نفسمم هست
عشقم هست
همسر و هم بالینمم هست
قراره بابای بچمم باشه
پس داداشی عزیز اگه بات خندیدم پررو نشو
چون من صاحب دارم
*************************
... یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من؛ دل نیست...
*************************
دوستان عزیز اعصاب دیگران تــردمیل نیست




پریسا باقری (parisa007 )    

به یاد بابا جونم...

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۱/۱۷ ساعت 15:30 بازدید کل: 3395 بازدید امروز: 180
 

  

       سلام بابا جونم...

 

 

 

       

 

 

بابا جونم چرا تنهام گذاشتی...

خدا این چه نحسی سیزده ای بود ...؟؟

خدا مگه من کیو داشتم ...؟

بابا جونم چرا تنهام گذاشتی...

بابا جونم 4 روزه وقتی میخوام باهات حرف بزنم باید زل بزنم به قاب عکست...

بابا جونم 4 روزه مث دیوونه ها زل زدم به در منتظرم برگردی...

بابا جونم 4 روزه وقتی میخوام ببینمت باید چشمامو ببندم تا تنها تجسمتو ببینم...

بابا جونم من بی تو چیکار کنم ... به کی تکیه کنم...

ماهی های اکواریوم غذا میخوان...

گلهای باغچه منتظرند...

بابا جونم...

 

 

           بی‌وجودت ای پدر مهر و وفا از خانه رفت

          قمری شیدای ما از بام این کاشانه رفت

           تا که ما شیدای مهر آن پدر گشتیم او

            دل ز ما برکند و رخ برتافت چون پروانه رفت

           ای فلک با من اگر مهر و وفا داری چرا

       مهر تابانم چنین از جمع ما بیگانه رفت

           شادمان بودیم ما در سایه‌ی مهرش ولی

                 قصه آخر شد سر آمد دور و این افسانه رفت

            گوییا او با خدای خویش پیمان بسته بود

                                      دل برید از ما چنین و بر سر پیمانه رفت

             ما همه مشتاق دیدار رخش بودیم و او

                    رخ ز ما پوشید و اینسان عاشق و مستانه رفت

             درشگفتم او چه از حق دید که‌اینسان با شتاب

             همچو دانایی که بگریزد ز هر میخانه رفت

             شکر لله چون که عمری با خلوص و خیر بود

               عاقبت چون سرکشد این باده شکرانه رفت

             تکیه‌گاه خانه‌ی ما بود اما عاقبت

      از میان خانه‌ی ما اُستُن حنانه رفت

             همچنان «سیمرغ» زیر سایه‌ی آن دولتش

              رنگ و رویی داشتیم آن دولت فرزانه رفت

 

 به یاد پدرم زنده یاد حاج سهراب باقری

طلوع 1344/11/21

غروب 1391/1/13

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۱/۱۸ - ۱۶:۴۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
5
6
7
1 2 3 4 5 6 7


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)