فراموش کردم
اعضای انجمن(108) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
پریا.... (paritahna )    

داستان واقعي دوستم مهسا(2)

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۵/۲۳ ساعت 23:39 بازدید کل: 4033 بازدید امروز: 286
 

سلام بچه ها حالتون خوبه ممنون از اينكه اومدين به داستان دوستم گوش كرديد از اونروز به بعد مهسا رو نديدم نميدونستم چه بلايي به سرش اومده ولي اين مشكل رو با مامانم در ميون گذاشتم و بهش گفتمم با همديگه رفتيم خونه مهسا.وقتي مهسا رو ديدم اشك تو چشمام جاري شد همديگرو بغل كرديم رفتيم با همديگه خلوت كرديم كلي حرف زديم بهش گفتم كه مشكلت رو با مامانم در ميون گذاشتم بهم نگاه كرد عصباني شد به من گفت: اين قرار بود بين خودمون باشه نبايد به كسي مي گفتي.تو چشماش نگاه كردم گفتم تا كي ميخواي مخفي كاري كنيو دست روي دستت بذاري؟بهم گفت : اگه همه بفهمن آبروم ميره آيندم خراب ميشه مردم درباره من هزاران حرف در ميارن ميترسم پريا بخدا ميترسم ميخوام خودمو بكشم از اين زندگي راحت بشم.گفتم تو داري اشتباه ميكني مامانمو آوردم با مامانت حرف بزنه.مهسا گفت: نه تو رو خدا نمي خوام بفهمه اونوقت اعتمادش نسبت به من كمو كمتر ميشه.بهش گفتم اگه دوست داشته باشي با مشاور مدرسه حرف بزنيم و مشكلتو بهش بگيم گفتش فايده نداره ولي با همديگه رفتيم با مشاور مدرسه حرف زديم. بعد اينكه مشكلشو گفتيم مشاور كفت بايد مطمين بشيم كه اتفاق بدي نيفتاده به همين خاطر بايستي بريم پيش متخصص مهسا قبول نمي كرد ولي بالاخره قبول كرد.رفتيم پيش متخصص زنان بعد اينكه مهسا رو ديد گفت كه نا فردا جوابش رو ميدن. مهسا خيلي نگران بود البته هر كس ديگه اي هم بجاي اون بود همين حس رو داشت.مشاور مدرسه به مهسا گفت اگه بخواي ميتونيم از داييت شكايت كنيم ولي مهسا قلب صافي داشت و نمي خواست اين اتفاق بيفته از تقصير داييش هم گذشت. فرداي اونروز رفتيم پيش دكتر وقتي ميخواست جواب رو بده هممون قلبمون داشت از جا كنده ميشد كه بالاخره گفت كه سالمي خدارو شكر كن.مهسا تا اينو شنيد نميدونست چكار بايد بكنه اومد منو بغل كرد داشت زار زار گريه ميكرد ازم تشكر كرد گفت تو بهترين دوست دنيايي گفتم مهسا جون اشتباه نكن برو خدارو شكر كن كه اون هست كه همه چي رو درست ميكنه.از اونروز به به بعد مهسا شادو شنگول بود اونروزا شاگرد اول مدرسه شده بود الان همه داره ادامه تحصيل ميده.

خدارو شكر ميكنم كه بالاخره مشكل اونم حل شد.بياييد به كساني كه همچين مشكلي دارن كمك كنيم نه اينكه آبروشو ببريم باهاش منطقي حرف بزنيم بجاي اينكه دادو فرياد بزنيم

ممنون از داداش و آبجياي خوبم كه اينقدر منو دوسم دارن بخدا اگه نظرات شما نبود من نميتونستم كاري واسه بهترين دوستم بكنم...بووووووووووووووووووووووووووووس

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۵/۲۳ - ۲۳:۳۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)