چه خوب امشب مرا درک میکنی
آرام به پای هم میسوزیم
تاک تاکِ ساعت
سردی ِ نیمه ی اسفند
سنگین است بار غم ، امشب
تو خود سوزی میکنی برایم
من تو را نفس میکشم
درگیر تکرار توام ، از اول شب
همین که فهمیدی غم دارم
آتش گرفتی
تو میسوزی و تکرار میشوی
ولی من
میسوزم و خاکستر میشوم
پشت دود تو زمزمه میکنم
باید ترک کنم
تو را ، زندگی را
ریه هایم تاوان روزهای گذشته را
به جای من می دهند
و تا صبح پک میزنم
تو را و باز تو را
سیگار پشت سیگار ... !
با خاکسترت بر سیاهی شب نقش تنهایی دلم را ترسیم خواهم کرد