دخترم! سنتشان بود زنده به گورت کنند تو کشته شدى ملتى زنده به گور مىشود. ببین که چه آرام سر بر بالش مىگذارد او که پول مرگ تو را گرفته شام حلال مىخورد. تو فقط ایستاده بودى
و خوشدلانه نگاه مىکردى که به خانهات برگردى اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهى دید دخترم و خیل خیالهاى خوش آینده بر در و دیوارش پرپر مىزنند. تو مثل مرغ حلالى به دام افتادى مرغى حیران که مضطربانه چهرهى صیادش را جستجو میکند تو به دام افتادى همچون خوشهى انگورى که لگدکوب شد و بدل به شراب حرام مىشود. کیانند اینان پنهان بر پنجرهها، بامها کیانند اینان در تاریکى که با صداى پرندهى خانگى پارس مىکنند. کشتندت دخترم کشتندت تا یک تن کم شود اما تو چگونه این همه تکثیر مىشوى. آه ندای عزیز من
گل سرخى که بر گلوى تو روئیده بود باز شد گسترده شد و نقشهى ما را در ترنم گلبرگهایش فرو پوشانید و اینانى که ندا دادهاند بلبلانند میلیونها تن که گرد گلى نشسته و نام تو را مىخوانند. یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مىخوانند نشنوى یعنى پنجرهات را بستند که صداى پیروزى خود را هم نشنوى ببین که چه آرام سر بر بالش مىگذارد او که صید حلال مىخورد.
شمس لنگرودی
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۴/۳۱ - ۱۵:۵۳
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.